نمایشنامهنویسی گام بهگام؛
راهنمای عملی برای نمایشنامهنویسان جوان(9)
دیالوگنویسی (1)
دیالوگ، گفتاریست که شخصیت به زبان میآورد؛ یا واژههایی است که شخصیتها بکار میبرند. دیالوگ معمولاً ارتباط شخصیت را با شخص دیگری روی صحنه برقرار میکند.
سهشنبه ۰۳ آذر ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۱
کد خبر :
۱۷۱۶۶
*گردآوری و تألیف: حسین فداییحسین
بخش نهم
◄ دیالوگنویسی(1)
پایه و اساس دیالوگ
دیالوگ، گفتاریست که شخصیت به زبان میآورد؛ یا واژههایی است که شخصیتها بکار میبرند. دیالوگ معمولاً ارتباط شخصیت را با شخص دیگری روی صحنه برقرار میکند. گاهی اوقات هم شخصیت، مطالبی را به تماشاگر، به خودش یا حتی به شخصی دیگر که در آن لحظه روی صحنه حاضر نیست، میگوید. (بهطور مثال تکگوییها، طبقه خاصی از دیالوگ هستند که بعد بیشتر در مورد آنها صحبت میکنیم.)
چرا در نمایش به دیالوگ نیاز داریم؟ چون در تئاتر، بهوسیلهی دیالوگ و با همراهی رفتار شخصیت (آنچه که وی انجام میدهد) داستان اثر روایت میشود. بله، امکان دارد نمایشنامهای نیازی به دیالوگ نداشته باشد (به عبارت دیگر، شخصیتها صحبتی نکرده و ما از طریق رفتار آنها و آنچه در صحنه دیده میشود -مثل دکور و نور- به داستان نمایش پی ببریم). اما بیشتر نمایشنامهها وابسته به دیالوگ هستند. دیالوگ نه تنها باعث پیشرفت داستان، طرح و کشمکش بین شخصیتها میشود، بلکه به شناخت شخصیت هم کمک میکند؛ هم ازطریق گفتههای شخصیت هم چگونگی بیان او. اگر دوست دارید دیالوگهای عالی بنویسید، قبل از کسب مهارت در نوشتن گفتار شخصیتها، باید گوش دادن را یاد بگیرید.
تمرین18: گوش دادن
این بار موقع ناهار، یا هر زمان دیگر، وقتی با دوستتان هستید، چند دقیقهای بدون حرف زدن، فقط به صحبتهای او گوش کنید. توجه کنید که چندبار جملهاش را ناتمام میگذارد. به واژههای «تأییدی» (مثل «عالی»، «خب»، «آهان») گوش کنید. توجه کنید که چندبار جملهاش را تکرار میکند و فکر کنید چند مرتبه آنچه که شما میشنوید را او در مکالمهاش به کار میبرد؟ سعی کنید هرباری که اطلاعات جدیدی میشنوید را کنار هم گذاشته و از رابطهی آنها داستانی ذهنی بسازید. دقت کنید که صحبت کردن، چه اطلاعاتی را به ما منتقل میکند و چطور متوجه میشویم آن اطلاعات درباره چیست؟
شرح و تفسیر
شرح و تفسیر، واژههای دیگری برای ارائهی اطلاعات است. شرح و تفسیر در نمایشنامه، سازماندهی داستان و قراردادن شخصیتها در متن آن است. در این راستا، دیالوگ ابزار اصلی برای انجام چنین کاریست. شخصیتها صحبت میکنند و ما دربارهی آنها اطلاعات کسب میکنیم. این کار هرچند بهنظر ساده میآید، اما شرح و تفسیر اطلاعات گاهی میتواند موجب ناراحتی و ایجاد مشکل برای نویسنده، حتی نویسندههای باتجربه شود. اما مخاطب دربارهی شخصیتها و موقعیت آنها چه چیزی باید بداند؟ و چه وقت باید بداند؟ پاسخ این است: به اندازهی کافی، و در آنِ واحد، اطلاعات بدست آمده را در اختیار تماشاگران بگذارید، چون درصورت تأخیر، آنها خسته میشوند. از طرف دیگر، اگر به اندازهی کافی اطلاعات در اختیار آنها قرار نگیرد، گیج خواهند شد.
«جوز ریورآ» (نویسنده شوی تلویزیونی «ماریسول» ) یکبار جریان تفسیر را با تزریق یک سرم مقایسه کرد، و پیشنهاد داد که تنها باید به مخاطب به قدری داده شود تا زنده بماند. در گذشته، قراردادهایی برای ارائهی اطلاعات در نمایش مورد استفاده قرار میگرفت، به این صورت که، پیشخدمت زن با تلفن صحبت میکرد. نمایش معمولاً در چنین موقعیتی شروع میشد و از این طریق تمام شرایط برای تماشاگران تشریح و تفسیر میشد. این قرارداد، هرچند به نظر خندهدار میآید، اما «تام استوپارد» در اثر نشاطآور خود «بازرس واقعی» از این قرارداد استفاده کرده است؛ جایی که «خانم دراج» با تلفن به مخاطب آنطرف خط با این جملات پاسخ میدهد: «متأسفم، اینجا کسی با این اسم وجود نداره. اینجا همه چیز خیلی مرموزه و من مطمئنم که قراره یه اتفاقی بیوفته. هرچند امیدوارم که اون، اتفاقِ بدی نباشه. من الآن مهمون دارم. مهمون من خانم ملدون و آقای مگنوس هستن، آقای مگنوس روی ویلچر نشستن. ایشون برادر ناتنی آقای لرد آلبرت ملدون هستن که 10 سال قبل برای راهپیمایی به سمت صخرهها رفت و هرگز برنگشت و هیچ اثری از اون نیست...» به نظر میرسد شما از این گفتار، اطلاعات روشنی به دست نیاورده باشید، اینطور نیست؟ در این شیوهی شرح و تفسیر، گاهی اگر مراقب نباشید، حتی نمیتوانید ذرهای اطلاعات کسب کنید.
یکی از روشهای جلوگیری از شرح و تفسیر بیمورد، پرهیز از دادن اطلاعات اضافی توسط یک شخصیت است. بهجای این کار، یک شخصیت میتواند اطلاعات را از دیگری بگیرد، یا یک شخصیت از این اطلاعات بهعنوان تاکتیکی برای برآورده کردن خواستهاش استفاده کند. برای مثال، فرض کنید پدرِ «رضا» درمقابل درخواست او برای پیوستن به یک تیم فوتبال، به وی میگوید: «فوتبال بازی کردن سرانجام خوشی ندارد.» اما اگر پدر در موقعیتی که رضا چنین درخواستی میکند به او بگوید که وی نیز زمانی عضو یک تیم فوتبال بوده و به همین دلیل مچ پایش شکسته است، این یک موقعیت عالیست.
«نشان بده، نگو»، یکی از مهمترین توصیهها در نمایشنامهنویسی است. این یعنی شخصیت بهجای گفتن هر چیزی، آن را انجام دهد. اجازه دهید که شخصیت بهجای حرف زدن، بهصورت عملی منظورش را نشان دهد. برای مثال، اگر شخصی پس از مواجهه با خطری زیر میز پنهان شود، دیگر نیازی نیست که بگوید: «میترسم». بهیاد داشته باشید، بسیاری اوقات، آنچه که یک شخصیت نمیگوید، میتواند مهمتر از آنچه که میگوید باشد؛ یعنی با عمل، بهتر میتوان مفهوم را منتقل کرد تا با حرف. این کار تماشاگر را به فکر فرو میبرد (با انجام تمرین «حرف نگفته» میتوانید این موضوع را بهخوبی متوجه شوید.) بنابراین، همیشه درمورد استفاده از فردی که قادر به شرح و تفسیر نیست، دقت داشته باشید. بنابراین، زمانیکه یک شخصیت روی صحنه نمایش داده میشود، باید دلیلی برای حضورش وجود داشته باشد. درواقع، شخصیت باید عمل خاصی را انجام دهد (مثلاً معلمی کند، پستچی باشد، نگهبانی بدهد، فروشندهگی کند و...)، اما نمیتواند فقط به صحنه بیاید تا اطلاعاتی را در اختیار ما قرار دهد.
تمرین19: حرف نگفته
برای انجام این تمرین با دو شخصیت شروع کنید که دربارهی موضوعی باهم صحبت میکنند، طوریکه این صحبت بین آنها ایجاد تنش میکند، برای نمونه، احتمال دارد که شخصیت اول، تکالیف درسی شخصیت دوم را گم کرده باشد. وظیفه شما نوشتن مکالمهای کوتاه بین دو شخصیت است (تقریباً یک صحنه کوتاه). اما برای ایجاد تنش بیشتر، موردی را در این مکالمه در نظر بگیرید (دربارهی مثال بالا، مورد میتواند کلمهی «گمشدن» باشد) و مراقب باشید از این کلمه (گمشدن) در مکالمه استفاده نکنید. به عبارت دیگر، مسئله این نیست که شخصیتها چطور پیرامون این موضوع صحبت کنند، فقط به هیچوجه از واژهی «گمشدن» استفاده نکنند. این استفاده نکردن از واژهای که سبب تنش است، باعث ایجاد تنش مضاعف میشود، چرا که واژه یا حرف نگفتهای هست که هیچکس آن را ذکر نمیکند.
در اینجا نمونهای هست که شروع این نوع مکالمه را نشان میدهد. (البته این مکالمه دربارهی تکلیف مدرسه نیست.)
مجید: خیلی هم پیدا نیست.
پدرمجید: چرا قشنگ معلومه. نگاش کن.
مجید: درسته، ولی خیلی زیاد نیست. میتونم رنگش کنم.
پدرمجید: رنگ کردن این کار تو نیست. چرا گذاشتی این اتفاق بیفته؟
مجید: تقصیر من نیست. اون ماشیناش رو خیلی نزدیک به من پارک کرده بود، اصلاً هم حواسش نبود که اونجا نوشته: «پارکینگ خصوصی»...
فکر میکنید کلمه یا «حرف نگفته» کدام واژه بود؟ اگر حدس شما «خط افتادن» روی ماشین است، درست جواب دادید. حالا ببینید چطور میتوانید با این تکنیک، «حرف نگفته»ای را درنظر بگیرید و تمرین کنید.
روابط پنهان
در جامعه گروههای مختلفی از مردم هستند که رابطهی خاصی باهم دارند (بهعنوان مثال: رابطه معلمان یک مدرسه باهم، رابطه افراد یک خانواده با یکدیگر و...). این رابطه باعث شده است آنها بهخوبی همدیگر را بشناسند و زبان هم را خوب بفهمند. شما هم وقتی برای مدتی با کسی کار یا زندگی میکنید یا بهطور مداوم شخصی را میبینید، چیزهایی را دربارهی یکدیگر میدانید و روش ارتباطی خاصی را برای خودتان ایجاد میکنید که دیگران از آن اطلاعی ندارند.
در دنیای نمایش نیز، شخصیتها باهم روابط خاصی دارند که تماشاگر از آن اطلاعی ندارد. حال سئوال این است که چگونه باید این روابط به مخاطب منتقل شود؟ بدون شک شما هنگام مواجه شدن با آشنایانتان مدت زمانی را صرف معرفی خودتان یا توضیح درمورد کارهایتان نمیکنید، چرا که این حقایق و اطلاعاتِ پنهان، به مرور برای دیگران مشخص خواهد شد. در نمایشنامه نیز، دیالوگ شخصیتها باید گفتاری باشد که میتوان به آن را «مکالمهی پیشرفته» نامید که چیزی فراتر از گفتار عادیست.
برای مثال، اینجا مکالمه کوتاهی بین یک مادر و دختر عنوان شده است.
مادر: اون به دردت نمیخوره.
دختر: ولی من دوستاش دارم.
مادر: تو عادت داری هرچیزی رو که میبینی دلت بخواد.
حتی بدون هیچ اطلاعات دیگری، فقط از همین چند جمله میتوان فهمید (جدای از «مادر» و «دختر» بودن) آنها همدیگر را میشناسند. حتی نیازی نیست موضوعی که دربارهی «آن» صحبت میکنند، بیشتر از این تعریف شود، چراکه هردوی آنها درمورد «آن» میدانند. اما اگر همین مکالمه بین دختر و یک فرد کاملاً غریبه صورت بگیرد، روند آن چگونه خواهد بود؟ مطمئناً بسیار متفاوت است
.
فروشنده: اون لباس پشت ویترین خیلی بانمک و قشنگه.
دختر: ولی اندازهی من نیست.
فروشنده: امتحانش که ضرر نداره.
در مکالمه دوم، شخصیتها اطلاعات بیشتری میدهند، چون از همدیگر هیچ شناختی ندارند، هیچ اتفاق مشترکی بین آنها نیفتاده و همچنین زبان مشترکی هم ندارند. این مکالمه را میتوان «مکالمهی معمولی» نامید.
سطوح دیالوگ
در اینجا مبحث جالبی را دربارهی سطح دیالوگ که توسط «لئون کاتز» مطرح شده است را برایتان میآوریم. ایشان معتقد است دیالوگ، حداقل سه سطح دارد. در سطح اولِ دیالوگ، تمامی اطلاعات تمام کمال در اختیار مخاطب قرار میگیرد. بهطور مثال، ناظمِ مدرسه به دانشآموز میگوید: «اگه بهم نگی چه کسی توی کلاس کتابها رو دزدیده، از مدرسه اخراجت میکنم.» در این دیالوگ، همه چیز واضح و روشن است. در دومین سطح دیالوگ، اطلاعات غیرمستقیم مطرح میشود. درمورد مثال بالا ناظم میگوید: «من باید بفهمم چه کسی توی کلاس کتابها رو دزدیده!» در این دیالوگ هم ناظم درواقع به دانشآموز میگوید: «به من بگو چه کسی...؟» اما سعی دارد غیرمستقیم بگوید. حالا این به عهده تماشاگر است که معنی گفتار ناظم را بفهمد. اما سطح سوم دیالوگ، غیرمستقیمترین نوع آن است. در همان مثال قبل، احتمال دارد که ناظم با گفتن این جمله شروع کند، «یادمه پنج سال پیش، یه نفر کتابهای بچهها رو دزدیده بود. هیچکسی به این کار اعتراف نکرد. بنابراین کلاس تعطیل شد و بچهها نتونستن اون سال از اون درس نمره بیارن.» مفهوم این دیالوگ همان مفهوم دیالوگ سطح اول است، اما بهشکلی کاملاً غیرمستقیم. جالبترین روش گفتار، بیان دیالوگ در این سطح است، چون سئوالات زیادی را در ذهن مخاطب ایجاد میکند و باعث میشود برای یافتن پاسخ منتظر ادامهی نمایش بماند.
زمانیکه دیالوگ غیرمستقیم (به عبارت دیگر دیالوگ سطح دوم و سوم) با مفهومی پنهان (در اصطلاح با «زیرمتن») بکار میرود، تا حد زیادی تماشاگر را درگیر حل کردن معما میکند. به همین دلیل زمان و نحوهی استفاده از چنین دیالوگهایی بسیار مهم است. شما هرگز نباید به هیچکدام از این سطوح، به تنهایی تکیه کنید. دیالوگ مستقیم هم جایگاه خودش را دارد، مخصوصاً وقتی که شخصیتها عصبانی باشند. بنابراین بهتر است سطوح مختلف دیالوگ را باهم تلفیق کنید!
تمرین20: کار با سطوح دیالوگ و روابط پنهانی
یک موقعیت ساده شامل برخورد دو یا سه نفر با یکدیگر را درنظر بگیرید و سعی کنید دیالوگهایی را بین آنان در سه سطح بیان شده در بالا، بنویسید. بهعنوان مثال:
1. در دادگاه خانواده؛ زن سعی دارد دلیل درخواست طلاق از شوهرش را که اعتیاد اوست برای قاضی توضیح دهد.
2. پشت در اتاق عمل بیمارستان؛ دکتر سعی دارد دلیل مرگ بیمارش را برای بستگان او بیان کند.
3. اتاق نشیمن خانه؛ پدر میخواهد درمورد علت اخراج شدنش از محل کار با خانوادهاش صحبت کند.
سعی کنید در نوشتن این تمرین، علاوهبر کار روی سطوح دیالوگ، روابط پنهانی بین اشخاص را نیز درنظر بگیرید.