در پردهی حقایق و اوهام ماندهای
چون راز در همیشهی ایام ماندهای
خورشیدی و خیال به تو زل زدن مُحال
آنقدر واضحی که در ابهام ماندهای
سنگ غمی شکست دلت را و تو هنوز
آیینه وار در ملأ عام ماندهای
در سینهی تو موج غم آشوب میکند
غرق تلاطمی ولی آرام ماندهای
پیغمبری و معجزهات بر سر نی است
خود نیزجذب خلسهی پیغام ماندهای
از آن غروب تلخ که خورشید را ربود
چشم انتظار صبح سرانجام ماندهای
هر پرچم سیاه که در باد میوزد
یک گوشه از شبیست که در «شام» ماندهای
برگرفته از کتاب « پا در رکاب باران » مجموعه اشعار آیینی شاعران جوان استان قم
کاری از کانون آفرینشهای ادبی حوزه هنری استان قم