بازهم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
اشکها ریختم و غسل شهادت کردم
روضه خوانت شدم و عرض ارادت کردم
تا بیفتد به من آن گوشه نگاهت ، آن گاه
” هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله “
حرفی از کرب و بلا شد که دلم میلرزد
چشمم از اشک پر و عکس حرم میلرزد
باز هم مرثیه در دست قلم میلرزد
کوه هم شانه اش از وسعت غم میلرزد
وقت پرواز شد و باز شنیدم در راه
” هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله “
کاروان رفت و زمان از سفرت جا میماند
آسمان خیره به چشمان ترت جا میماند
شهر از فیض نماز سحرت جا میماند
کعبه از گردش بر دور سرت جا میماند
و تو گفتی که شده راه سعادت کوتاه
” هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله “
ناگهان حس غریبانه ای آمد به وجود
چشمها باز شد و در پی یک کشف وشهود
بوی سیب آمد و میخواند لبم اذن ورود
در همان لحظه که غیر از تو دگر هیچ نبود
در و دیوار حسینیه همه شد مداح
” هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله “
برگفته از کتاب مجموعه شعر « آستانه » نشر عماد