اسلوب‌های بیان در داستانسرایی قرآنی

اسلوب‌های بیان در داستانسرایی قرآنی
کتاب مقایسه قصص در قرآن و عهدین
چهارشنبه ۲۵ مهر ۱۳۹۷ - ۱۲:۰۰
کد خبر :  ۲۹۷۵۷

نحن نقص علیک احسن القصص

قرآن کتاب داستان و داستان سرائی نیست ولی در قرآن از داستان و داستان سرایی به سخن به میان‌ آمده و از آن به احسن القصص تعبیر شده است. «نحن نقص علیک احسن القصص[1]». و از آنجائی که سخنگو خدا است، تصور بهترین داستان و روشمندترین اسلوب بیان در آن امری بدیهی به نظر می‌رسد. در این جا، ضمن واژه‌شناسی اسلوب به بررسی برخی از اسلوب‌ها مانند ایجاز و تفصیل، حسن الفاظ و عبارات، تصرف و تکرار و ... پرداخته شده است.

 

واژه شناسی اسلوب

 

«اسلوب» در لغت عرب شامل برخی معانی چون «جاده‌ای که از بین درختان بگذرد» یا «فن»، «وجه»، «مذهب» یا «روشی که گوینده در کلامش بر می‌گزیند». می‌شود در اصطلاح «روش سخنگوئی است که گوینده در تألیف سخن و اختیار الفاظ می‌پیماید[2]».

 

اسلوب، همان شکل و صورت سخن است که درمعنائی با شکوه و سخنی پرفروغ نمایان می‌شود و واقعیات را در نفس به تصویر می‌کشد و آن را آشکار می‌سازد و آدمی با آن حقیقت معانی را احساس می‌کند آن گونه که در ذهن خود،‌اشیاء را به تصویر می‌کشد و اسلوب‌ها از نظر نظم و زیبائی و اختلاف در مکان‌ها، دارای اقسام گوناگون می‌باشد[3].

 

اسلوب قرآن

 

اسلوب در قرآن به «روش قرآن در تألیف سخن و اختیار الفاظ» اطلاق می‌شود[4]. این روش «سبک جدید و اسلوب منحصری است که نه شعری است مانند شعر عرب و نه نثری است مانند نثر عرب که در آن تکلف مسجعان و کاهنان نمی‌باشد و در آن ویژگی‌های انواع سخنان والا جمع است...[5]» مصطفی صادق رافعی می‌گوید :

 

«اسلوب قرآن ماده اعاز در لغت عرب می‌باشد... و به واسطه حسن نظم و ترکیب حروف و کلمات و جلمه‌های خود، در عرب مهابتی پدید آورد. به طوری که آنان دست از روش خود برداشته و به ضعف خود معترف گشتند[6]». قاضی عیاض در این مورد می‌گوید:«نوع دوم اعجاز، نظم عجیب و اسلوب شگفت آن است که غیر از اسلوب‌های کلام عرب و روش‌های نظم و نثر متداول آنان است، و نظیری پیش از آن و بعد از آن ندارد[7]».

 

سبک قرآن باعث می‌شود که قرآن، مانند موجود صاحب روح و زنده تلقی شود . علاوه بر این باید گفت که : « قرآن با نظم و نیزاسلوب الفاظ و معانی به سوی دل‌ها روانه می‌شود... و به واسطه آن بهافق بلند معنی پرواز می‌کند[8]». چرا که:

 

«داستان‌های قرآن دارای ساختار هندسی ویژه‌ای هستند که براساس آن تمام جزئیات داستان و ازای آن اعم از آغاز متن و انتها، دارای پیوندی زنده با یکدیگرند به نحوی که جزئی از داستان یا تکامل و تحولی از جزء پیشین یا شرح و تفصیلی برای آن و یا اثری از آن و یا امری در تجانس با آن می‌باشد و همه اجزاء، تابع محور فکری واحدی است که داستان صرف نظر از اینکه دارای ساختاری کهن یا نوین باشد بر آن متکی است[9].

 

حال به نمونه‌ای از اسلوب‌های بیانی قرآن ، اشاره می‌کنیم .

 

ایجاز و تفصیل [10]

 

«آنچه از معانی که در سر جولان می‌کند و از آن معنائی به ذهن خطور می‌کند. تعبیر از آن از سه راه تجاوز نمی‌کند ، اول، اگر تعبیر به اندازه معنا بود به طور یکه لفظ با اصل آن معنی مساوی بود، به آن «مساواة» گویند و این قانونی است که بر آن سنجیده می‌شود.

 

دوم،‌اگر تعبیر از اندازه معنا زیادتر گردد پس آن «اطناب» است . سوم، اگر تعبیراز اندازه معنا کمتر شد پس آن ایجاز است[11]» در « النبأ العظیم» آمده:

 

«قرآن همواره از کمترین لفظ ممکن،‌بیشترین معانی ممکن را تولید می‌کند،‌و این ظاهری آشکار در تمام قرآن است؛ و در آن مساوات و مواضع اجمالی ( که مردم آن را «مقام ایجاز» می‌نامند) و مواضع تفصیلی ( که آن را «اطناب» می‌نامند.) موجود است[12]».

 

حال به واژه‌شناسی ایجاز و تفصیل می‌پردازیم.

 

1ـ ایجاز « جمع کردن معانی بسیار است در زیر لفظ کم رساننده غرض [13]» ابن ابی الاصبع در « بدیع القرآن» آورده که : « ایجاز عبارت از خلاصه کردن برخی از الفاظ به منظور موجز شدن کلام است[14]».

 

عنایت قرآن به کوتاه‌گویی از جهت رسیدن به اهداف اخلاقی و اجتماعی و ... می‌باشد و بسیار دیده می‌شود که این کوتاه‌گوئی ،‌تأثیر بسزایی در شنونده دارد.«انگیزه ایجاز ممکن است، اختصار، تسهیل حفظ، تقریب به فهم، اخفاء امر بر شنونده و ... باشد[15]» ایجاز بر دو گونه است؛ ایجاز قصر و ایجاز حذف.

 

ایجاز قصر، تضمین عبارات کوتاه با معانی زیادـ بدون حذف - می‌باشد. مثال آن مانند «لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم اعبدوالله مالکم من اله غیره انی أخاف علیکم عذاب یوم عظیم[16]» که در این عبارت به ارسال رسول از قوم خودشان دعوت به عبادت خدا و ترساندن از عذاب روز قیامت و هدف ارسال پیامبر را بیان می‌دارد که دارای مضمونی بسیار بالا و نکته‌های بیشماری می‌باشد.

 

ایجاز حذف «که با حذف چیزی از عبارت است که مخل فهم نمی‌باشد و قرینه‌های وجود ندارد که محذوف را معین می‌کند[17]». حذف ممکن است حذف یک حرف یا یک واژه یا یک جمله و یا بیشتر باشد. مثال حذف حرف « قالت أنی یکون لی غلام و لم یمسسنی بشر و لم اک بغیاً [18]» که در اصل «لم اکن بغیاً بوده است و«ن» به جهت ایجاز، حذف شده است.

 

مثال حذف کلمه، «و اذ واعدنا موسی ثلاثین لیلة و أتممناها بعشر[19]» و اصل آن «بعشر لیال» بوده که جهت ایجاز، حذف شده است و یا در آیه « اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسمعیل ربنا تقبل منا انک انت السمیع العلیم[20]» کلمه «یقولان» قبل از ربنا حذف شده است . مثال حذف جمله؛ «و قال الذی نجا منها و ادکر بعد أمة انا أنبئکم بتاویله فارسلون یوسف ایها الصدیق أفتنا...[21]» در اینجا بین دو آیه، حذف صورت گرفته است.

 

در آیه اول، اشاره به یکی از آن دو غلامی دارد که در زندان یوسف (ع) را به یاد می‌آورد و می‌گوید «فارسلون» یعنی مرا بفرستید (پس به نزد یوسف ، در زندان رفته) و به یوسف می‌گوید: «یوسف ایها الصدیق» که در اینجا، ارسال ایشان به زندان و رفتن به زندان و ملاقات یوسف(ع) در زندان، حذف شده است.

 

مثال دیگر؛ «وألق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا انما صنعوا کید ساحر و لایفلح الساحر حیث أتی فالقی السحرة سجداً قالوا أمنا برب هارون و موسی[22]»، در اینجا خداوند به موسی دستور می‌دهد،‌آنچه در دستت می‌باشد را بینداز تا ببلعد آنچه را جادوگران ساخته‌اند و بعد سجده جادوگران را می‌بینیم.

 

در اینجا بعد از اتمام آیه اول، و قبل از آیه بعد، حذف صورت گرفته است و این حذف نیز چنین بوده است؛ آنچه در دستت داری را بینداز تا آنچه ساحران ساخته‌اند را ببلعد و موسی عصا را انداخت و آن تبدیل به مار شد و آنچه ساحران ساخته بودند را بلعید، پس ساحران به سجده افتادند .

 

2- تفصیل:« تفصیل بر وزن تفعیل و فصل روشن ساختن معانی و رفع اشتباه از آن است و فصل الاکلام به معنی پیدا و آشکار کرد و جدا نمود[23]» تفصیل کلام؛ «روشن کردن آن است، مقابل اجمال[24]» تفصیل آیات: به معنای جدا کردن آنها از یکدیگر است تا معنی و مدلول هر یک در جای خود روشن شود و در اثر اختلاط آن آنها مختلط نگردد و شرح معارف الهیه و رفع ابهام از آنها است[25].

 

چنانچه ذیل آیه «الرکتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر[26]» در تفسیر البحر المحیط آمده :« التفصیل الذی هو خلاف الاجمال[27]».

 

و سیوطی در الدر المنثورمی‌گوید:«ثم فصلت قال فسرت[28]» و نیز آمده :« فصلت معناهه فسرت[29]» و در تفسیر خازن می‌بینیم « ثم فصلت بدلائل الاحکام و القصص والاخبار عن المغیبات[30]» در روح المعانی نیز آمده است:«و وجه جعلها کذالک اشتمالها علی دلائل التوحید و الاحکام و القصص[31]» آنچه که باید در اینجا به آن اشاره شود اینکه ؛ قرآن در برخی موارد از اجمال استفاده کرده و برخی موارد تفصیلاً آورده است ولی «این واحد مجمل عین تفصیل و تفصیل عیناً همان اجمالست[32]» ولی بر حسب سبک قرآن، گاهی مجمل و گاهی به تفصیل آورده شده است.

 

حسن الفاظ و عبارات

 

کلمه در حقیقت وضعی، صوت نفس است که قطعه‌ای از معنا را که به اندام آن متناسب می‌باشد در برگرتفه است ... اهمیت الفاظ از نظر کشف از امیال و عواطف انسانی می‌باشد[33] . انسان همواره یک رشته از معانی را در خاط رخود تصور می‌کند که اغلب آن را مبدل به ماده‌ای از سنخ لفظ می‌سازد و گوئی بدین وسیله مقاصد خود را که در حزینه خیال بوده و آن را جز از راه فکر احساس نمی کرده است به چشم می‌بیند و به حواس ظاهری آن را درک می‌کند [34]».

 

در قرآن «هر لفظی دارای موقعیت مخصوصی است و این معنی کاملاً در نظم قرآن و روابط بین الفاظ و معانی و فصاحت و سلاست الفاظ رعایت گردیده و هیچگونه سهو و خطائی در او راه نیافته است و این از مختصات قرآن است[35] و اگر کلمات آن را تغییر دهند گوئی از زبانی به زبان دیگری تبدیل شده است و مزایای آن زبان را از دست داده است و هر کدام از کلمات آن دارای روحی مخصوص بحال ترکیب و متناسب با نظم و روش کلام می‌باشد که در ترکیبات دیگران وجود ندارد و از آن روح بجز اعجاز نمی‌توان تعبیر کرد[36]. راغب اصفهانی در المفردات می‌گوید:

 

«لغات و الفاظ قرآن عصاره و لب و برگزیده کلام عرب و واسطه و بخشنده مفاهیم آن است، اعتماد فقهاء و حکماء در احکام و حکمت بر آنها است،‌شعرا و نویسندگان زبر دست و خطیبان و بلیغان در نظم و نثرشان از الفاظ آن یاری می‌جویند[37]».

 

پیوستگی الفاظ قرآن چنان است که «اگر لفظی جایگزین لفظ دیگر شود معنای آن از بین می‌رود». برای مثال در قول خداوند«ان فرعون علافی الارض[38]» ملاحظه می‌شود که هر کلمه متناسب با تألیف می‌باشد و روانی آن بوضوح دیده می‌شود و هر کلمه نیز به تنهایی بار معنائی خاص خود را حمل می‌کند که هرگز ، کلمه مترادف آن، چنین خلائی را پر نمی‌کند.

 

در عبارات قرآن باید گفت که «اعجاز قرآن از راه نظم و کیفیت وضع آن است[39]» یعنی سبک قرآن در عبارات و جملات آن معجزه است به حدی که هیچ جمله‌ای یا عبارتی نمی‌تواند با عبارت دیگر جایگزین گردد و اگر چنین شود، نظم آن بهم می‌ریزد و مطالب آن نارسا می‌شود، و همین سبک در جملات و عبارات است که باعث نظم آهنگ و رسائی مطالب و تأثیر در روح و جان و می‌شود.

 

تصریف (تنوع در بیان)

 

تصریف از ص.ر.ف. و به معنای برگرداندن چیزی از حالتی به حالت دیگر یا تبدیل کردن آن بغیر خودش می‌باشد که از جمله آن « تصریف کلام» می‌باشد[40]. و آن عبارت است از اینکه « یک معنا با الفاظ و روش‌های مختلف بیان می‌شود[41]».

 

در قرآن واژه «صرف » به معنای برگرداندن و تبدیل کردن می‌باشد و نیز بسیاری از علماء در آیه شریفه «ولقد صرفنا هذا القرآن لیذکروا ...[42]» به تصریف کلام اشاره کرده‌اند:

 

فخر رازی می‌گوید: «بدان که تصریف در لغت عبارت است از صرف شیئی از هتی به جهت دیگر، پس لفظ تصریف را کنایه از تبیین قرار داده زیرا کسی که سعی در بیان چیزی دارد، پس او کلامش را از نوعی به نوع دیگر و از مثالی به مثال دیگر بر می‌گرداند تا توضیحات را کامل کند[43]». و در کشاف آمده است: «والمعنی : و لقد صرفنا القول فی هذا المعنی[44]».

 

مرحوم محمد جواد مغنیه در تفسیر این آیه می‌فرماید: «خداوند سبحان دلیل‌هائی بر وجود و یکتا بودنش اقامه کرد و آنها را با مثل زدن و اسلوب‌های گوناگون روشن نموده تا آن را فهمیده و درک کنند[45]» و در فی ظلال نیز همین مطلب آمده که :

 

«قرآن یکتاپرستی را آورد و در بیان این عقیده و توضیح آن، راه‌های متفاوت و اسلوب‌های گوناگون و ابزارهای متعددی را به کار برد تا تذکر یابند...[46]» گوناگونی سخن و تنوع بیانی آن باعث می‌شود که اگر در یک مرتبه، آن مطلب تأثیری نکرد،در مرحله دوم که با اسلوب جدید مطرح می‌گردد تأثیر نماید و یا اگر در مرحله اول در دل و جان اثر گذاشت و افکار را احاطه کرد در مرحله دوم و سوم به عمق نشیند و تأثیری دو چندان را موجب گردد. علامه فضل‌الله، این تأثیر را از تنوع اسالیب می‌داند و می‌گوید: «پس اگر برخی از افراد در خلال یک اسلوب قانع نگشتند اسلوبی دیگر می‌آورد[47]».

 

«تصریف در قرآن بر دو قسم است یکی در معانی و دیگری در الفاظ و اسلوب‌ها[48]».

 

بحث ما در اینجا راجع به اسلوب‌ةای قرآن است لذا صرفاً به قسم دوم می‌پردازیم، و از آنجائی که قسم دوم از تصریف (تصریف در الفاظ و اسلوب‌ها) را در بحث تکرار انجام می‌دهیم زیرا که تصریف در الفاظ و اسلوب منجربه تکرار می‌شود و به عبارتی همان بحث تکرار می‌شود. لذا از آوردن آن در این بخش صرف نظر می‌کنیم.

 

تکرار

 

تکرار مصدر «کرر» بر وزن تفعال و برخلاف قیاس، تفعیل است . و آن از اسالیب فصاحت و از محاسن کلام است و برخلاف تصور، این نوع تکرار، هیچ ضرری نه تنها به کلام نمی‌زند بلکه بر زیبائی و متانت آن می‌افزاید . چرا که در قرآن، تکرار قصه‌ها، مانند نوشته‌های عادی نیست و دانشمندان اسلامی فواید و نیز دلایلی را برای تکرار ارایه کرده‌اند که منحصراً به برخی از فوائد دلیل‌های تکرار قصه در قرآن می‌پردازیم:

 

1ـ تکرار از اسالیب فصاحت است: و از تأکید بلیغتر و از محاسن فصاحت است[49].

 

2ـ تقریرـ «گفته شده که :«الکلام اذاتکرر تقرر» و لذا خداوند به همین سبب قصه‌ها و اخبار را در قرآن تکرار کرده است[50]».

 

3ـ تکرار، بیانگر معجزه بودن قرآن است. «قرآن قصه را در جاهای مختلف تکرارکرده تا اعلام کند که از آوردن مثل آن عاجز هستند[51]» مصطفی، صادق رافعی می‌گوید: «..قرآن یک موضوع را در موارد متعدد به تعبیرات مختلف بیان نموده تا عجز عرب را نسبت به آوردن مانند هر کدام از تعبیرات نسبت به یک معنی ثابت نماید[52]» و د رالقصص القرآنی آمده: « ان تکرارالاحداث القصصبة فی القرآن هو اعجاز من اعجاز القرآن[53]» به عبارتی دیگر :

 

وارد کردن یک یمعنی به صورت‌های متعدد و عاجز بودن عرب از اتیان حداقل یکی از صورت‌ها، حالت تحدی می‌باشد[54].

 

4ـ متنبه کردن و القاء کلام است به حدی که شنونده آن را قبول نماید.

 

5ـ وقتی کلام طولانی می‌شود ترس از دست رفتن مطلب می‌رود لذا مطلب از نو بیان می‌شود تا تمام معانی در دل و قلب مخاطب جای گیرد.

 

6ـ در هر تکرر، متعلقی به غیر از متعلق اول وجود دارد و با بیان این متعلقات، داستان،‌شکل نو بخود می‌گیرد. معنای آن در چند مرحله به صورت تمام دریافت می‌شود . در آداب الصلاة آمده: « هر دفعه که اصل مطلب را تکرار کند خصوصیات و لواحقی در آن مذکور است که در دیگر (داستان‌ها) نیست بلکه در هر دفعه یک نکته مهم عرفانی یا اخلاقی را مورد نظر قرار داده و قضیه را در اطراف آن چرخ می‌دهد[55]».

 

7ـ موقعی که قصه تکرار می‌شود در الفاظ آن زیادی و نقصانی یافت می‌شود و بر اسلوبی غیر از اسلوب دیگری می‌آید[56].

 

8ـ تکرار باعث شدت تأثیر و نیز تکرار کلام باعث نفوذ آن می‌شود. حضرت امام خمینی می‌فرماید:«و اینکه قصه قرآنیه مثل آدم و موسی و ابراهیم و دیگر انبیاء مکرر ذکر شده برای همین نکته است که این کتاب، کتاب قصه و تاریخ نیست، بلکه کتاب سیر و سلوک و کتاب توحید و معارف و مواعظ و حکم است و رد این امور، مطلوب، تکرار است تا در نفوس قاسیه تأثیر کند و قلوب از آن موعظت گیرد[57]». تکرار در زمره بهترین راهنمائی است که می‌تواند رضامندی خاطر انسان را فراهم کند و او را آرامش فکری بخشد و نیز تکرار نیرومند‌ترین وسیله تثبیت اندیشه و عقیده در روان‌ انسان است[58]».

 

9- تکرار از روش‌ها و اسلوب‌های کلامی عرب بوده است و قرآن از آن جهت که مخاطبان عرب را دربرداشته بر این طریق رفته است[59] تهامی نقره، تکرار را از ویژگی‌های برتر روش قرآنی در قصه می‌داند که بر سبیل عبرت ذکر شده است[60].

 

پی‌نوشت

 

از دیگر ویژگی‌های مهم قصه‌های قرآن این است که معمولاً پس از هر رویداد پی‌نوشتی مستقل می‌آورد و با آن سه نقش اصلی را ایفا می‌کند: هم فاصله‌ای میان رویدادهای پیاپی می‌آفریند، هم پیامی از آن قصه به مخاطب آرائه می‌کند و هم خطوط اصلی آن را بیان می‌دارد[61].

 

پی‌نوشت، ‌پس از ذکر داستان می‌آید و نتیجه داستان را در قالبی اخلاقی یا عقیدتی و ... بیان می‌دارد مثلاً در پی داستان دو پسر آدم(ع) در سوره مائده که منجر به کشته شدن برادری توسط برادر دیگرش می‌شود، آمده:

 

«و من اجل ذالک کتبنا علی بنی اسرائیل أنه من قتل نفساً بغیر نفس أو فساد فی الارض فکأنما قتل الناس جمیعاً و لقد جاءتهم رسلنا بالبینات ثم ان کثیراً منهم بعد ذالک فی الارض لمسرفون انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الارض فساداً أن یقتلوا أو یصلبوا أو تقطع ایدیهم و أرجلهم من خلاف أو ینفوا فی الارض، ذالک لهم خزی فی الدنیا و لهم فی الاخره عذاب عظیم[62]» یعنی در پی داستان به بیان حکمی فقهی پرداخته است.

 

فواصل

 

فواصل جمع فاصله و به کلمه‌ای اطلاق می‌شود که آیه بدان ختم می‌گردد و اهمیتی بسان قافیه در شعر دارد، فاصله دارای اثر ارزشی خاصی دراتمام معنی می‌باشد و آهنگ و طنین آن، اثر خاصی در نظم کلام دارد. فواصل موجب پیدایش وزن و هماهنگی در آیات و سوره‌ها شده و موجب اندیشه‌سازی در عین شیرینی سبک و روانی قرائت آن، می‌شود.

برای نمونه به سراغ سوره طه می‌رویم؛ «و ما تلک بیمینک یا موسی قال هی عصای اتوکو علیها و أمش بها علی غنمی ولی فیها مارب اخری قال القها یا موسی فألقها فاذا هی حیة تسعی قال خذها و لاتخف سنعیدها سیرة الاولی و اضمم یدک الی جناحک تخرج بیضاء من غیر سوء آیة أخری لنریک من آیتنا الکبری اذهب الی فرعون انه طغی[63]».

 

پاورقی:

[1] یوسف، 3.

[2] الزرقانی،‌محمد عبدالعظیم؛ مناهل العرفان فی علوم القرآن، بیروت : داراکتب الاسلامیه الطبعة الاولی 1409 ج 2 ص 325 ( به صورت خلاصه ) .

[3] ابوزهره، محمد؛ معجزه بزرگ؛ ترجمه محمود ذبیحی؛ مشهد: آستان قدس؛ چاپ اول 1521379.

[4] مناهل العرفان ج 2ص 325.

[5] معرفت،‌محمد هادی؛ التمهید فی علوم القرآن،‌قم: چاپ مهر ج 5، ص10.

[6] صادق رافعی، مصطفی؛ اعجاز قرآن و بلاغت محمد؛ ترجمه عبدالحسین ابن الدیین؛ بنیاد قرآن؛ چاپ دوم،‌ص 159.

[7] معجزه بزرگ،‌بنقل از الشفاء قاضی عیاض، ص 152.

[8] همان، ص 187.

[9] بستانی، محمد؛ اسلام و هنر؛ ترجمه حسین صابری؛ مشهد: آستان قدس؛ چاپ اول 1371 ص 163.

[10] تفصیل در اینجا معادل اطناب است و از طرفی جنبه منفی واژه اطناب را ندارد .

[11] هاشمی، احمد ؛ جواهر البلاغه: المعانی و البیان و البدیع؛ مکتبة الاعلام الاسلامی؛ الطبعة الاولی 1410 ، ص 175.

[12] دراز، محمد عبدالله؛ النباء العظیم؛ کویت: دارالقلم؛ الطبعة الثانیة ، ص 127.

[13] جواهرالبلاغه،‌ص 176.

[14] ابن ابی الأصبع المصری؛‌بدیع‌القرآن؛ ترجمه سید علی میرلوحی؛ مشهد: آستان قدس رضوی 1368، ص 258.

[15] جواهر البلاغه،‌ص 180.

[16] همان، ص 177.

[17] شعرانی، علامه ابوالحسن؛ نثر طوبی ج 2،‌ص 262.

[18] مریم، 20.

[19] اعراف، 142.

[20] بقره /127.

[21] یوسف، 46ـ45.

[22] طه ـ 70ـ69.

[23] قرشی، سید علی اکبر؛ قاموس قرآن؛ دارالکتب الاسلامیة ؛ چاپ سوم، ج 5 ، ص 180.

[24] همان

[25] شعرانی همان، ج 2، ص 262.

[26] هود، 1.

[27] ابی‌حیان؛ البحر المحیط؛ ریاض: مکتبة المقر الحدیثة ج 5 ص 200.

[28] سیوطی. جلال‌الدین؛ الدر المنثور فی التفسیر المأثور؛ بیروت : دارالمعرفة للطباعة و النشر، ج 3203.

[29] البحر المحیط ج 5، ص 200.

[30] بغدادی ،‌علاء الدین علی؛ تفسیر الخازن؛ دارلفکر ج 2، ص 315.

[31] الوسی؛ روح المعانی ، ج 11، ص 204.

[32] المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 221.

[33] صادق رافعی، مصطفی ؛ اعجاز قرآن، ص 171.

[34] همان، ص 178.

[35] همان، ص 174.

[36] همان،‌ص 181.

[37] راغب اصفهانی، المفردات، ص 6.

[38] قصص، 4.

[39] صادق رافعی، مصطفی، اعجاز قرآن، ص 177.

[40] مفردات الفاظ قرآن، ص 279 و 280.

[41] مناهل العرفان، ج 2، ص 341.

[42] اسراء ، 41.

[43] التفسیر الکبیر، ج 19، ص 216.

[44] الکشاف، ج 2، ص 669.

[45] مغنیه، محمد جواد؛التفسیر الکشاف؛ بیروت : دارالعلم للملایی؛ الطبعة الاولی 1968، ج 5، ص 47.

[46] قطب، سید، فی ظلال القرآن داراشروق ج 4،‌ص 2230.

[47] فضل‌الله، علامه سید محمد حسین؛ من وحی القرآن؛ بیروت: دارالزهراء؛ الطبعة الثالثة، ج13314.

[48] زرکشی، بدرالدین ؛البران فی‌علوم القرآن؛ تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم؛بیروت: دارالمعرفة،‌الطبعة الثانیة ؛ ج 3، ص 8.

[49] سیوطی، جلال‌الدین؛ الاتقان فی علوم القرآن؛ تهران: امیرکبیر، 1363ج 3، ص 224.

[50] البرهان فی علوم القرآن ج 3، ص 10.

[51] الاتقان ج 3، 230.

[52] صادق رافعی، مصطفی؛ اعجاز قرآن، ص 161.

[53] خطیب، عبدالکریم ؛ القصص القرآنی فی مفهومه و منطوقه؛ بیروت: دارالمعرفة، ص 65.

[54] القطان، مناع؛ مباحث فی علوم القآن، موسسه الرسالة ؛ چاپ دوازدهم 1403، ص 307.

[55] امام خمینی، روح‌الله؛ آداب الصلاة،‌ص 50.

[56] الاتقان ج 3، ص 231.

[57] آداب الصلاة، ص 50.

[58] طباره، عبدالفتاح؛ پایه‌های شناخت قرآن؛ ترجمه محمد رسول دریایی؛ قلم ، 1361، ص 99.

[59] ریاض، عمربن ابراهیم؛ آراء المستشرقین؛ ریاض: دارالطیبه؛ طبعة اولی، جزء الثانی، ص680ـاقتباس.

[60] نقره، تهامی‌؛ سیکو لوجیه القصه فی القرآن؛ الشرکة التونسیة للتوزیع، جامعه الجزائر 1971،‌ص 507.

[61] حسینی، ابوالقاسم؛ مبانی هنری قصه‌های قرآن؛ قم: مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما ، 491377.

[62] مائده،‌ 33ـ32.

[63] طه،‌ 24ـ17.

 

منبع : کتاب مقایسه قصص در قرآن و عهدین

ارسال نظر