دینداران و هنرمندان - قسمت اول

دینداران و هنرمندان - قسمت اول
درباره هنر و معرفت هنری - علیرضا باوندیان
شنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۷ - ۰۹:۵۶
کد خبر :  ۲۹۸۰۱

عاطفه انگیزی از اساسی ترین ویژگیهای اثر هنری است و اندیشه، از همان دم که آمیخته و آموخته عاطفه می گردد، در ژرفای وجود انسان جریان پیدا می کند؛ با جان وی می آمیزد و در کشتزاران ِروان او جولان می دهد. جریانی که هرگز از پیوستگی و پویش باز نمی ماند.

نظام سلطه جهانی می کوشد تا فرآیند( پروسه) جهانی شدن را که امری محتوم و در زمره اقتضائات تاریخی است به نوعی برنامه (پروژه) نفسانی تبدیل کند و خود را به عنوان کدخدای بلامنازع دهکده جهانی به همگان و همگنان معرفی کند. ابرغارتگران در چنین شرایطی می کوشند تا اصلی ترین مانع راه خود - دین– را از میان بردارند. مسلم است که کم فروغ شدن تمسک عالمیان به دین زمانی اتفاق خواهد افتاد که توقع نسبت به آن در جامعه پایین آورده شود؛ و این ممکن نیست جز از رونق افکندن شمولیت دین. بنابراین منطقه ای کردن دین از جمله اغراض اصلی دشمنان دین است که امروزه پیوسته ولی پنهان آن را دنبال می کنند.

غرب فکری که امروزه در کلام و گفتارکسانی چون ساموئل هانتینگتون خود را بروز می دهد بیش از همه وقت تمدن اسلامی و ذات الهی آن را دشمنان اصلی خود در آتیه می دانند. آنها دریافته اند که همه بقایای تمدن های امروزین – همچون تمدن های کنفوسیوسی، ارتد کسی، تمدن های شهودی شرقی، و... به مرور زمان در تمدن آنگلوساکسون مستحیل خواهد شد و از آن میان یگانه تمدنی که بی مهابا در برابر آنها قد می افرازد، تمدن اسلامی است که نطفه های بالندگی آن در ایران با طلوع انقلاب اسلامی ایران پدید آمده است.

تمدن توانمند اسلامی – که سنگ بنای آن به اهتمام الهی پیامبراعظم (ص) نهاده شد و در ایران به نهایت طراوت و تلاوت رسید – با واسطه هنر به عصرها و نسل های آینده معرفی شد و هنرمندان مسلمان با درایت عمیق از آهنگ و آرمان فرهنگ اسلامی، به قدر توان و توشه خود در تبیین درونمایه های دین کوشیدند. امروز هم علی رغم شبهه سازیهای دشمنان، ابعاد ذوقی این تمدن بیش از هر زمان دیگری تبیین و معرفی و ظرفیتهای هنری آن جلوه گرخواهد شد.

 

اشتراکات لفظی؛ زیبایی یا تزاحم؟

براستی هیچ واژه ای وجود ندارد که بتوان یک بار و برای همیشه و برای هر کسی در بردارنده یک معنای یگانه باشد.

با همه توسعه ای که مطالعات ِفلسفی در جهان اسلام پیدا کرد اما یکی از چالش های عمده ای که پیوسته در مسیر ایشان عرض اندام می کرد وجود "اشتراکات لفظی" بود. یعنی در همه‌ی‌ زبانها لغاتی‌ یافت‌ می‌شود که‌ هر کدام‌ دارای‌ معانی‌ لغوی‌، عرفی‌ و اصطلاحی‌ متعدّدی‌ است‌. چنان‌ که‌ در زبان‌ فارسی‌ واژه‌ی‌ "دوش‌" به‌ معنای‌ شب‌ ِ گذشته‌، کتف‌ (شانه‌) و دوش‌ ِحمّام‌ به‌ کار می‌رود. یا کلمه‌ی‌ " شیر" به‌ معنای‌ شیر درنده‌، و شیر نوشیدنی‌، و شیر آب‌، استعمال‌ می‌شود.

هر چند وجود اشتراکات‌ لفظی‌، نقش‌ سازنده و مهّمی‌ را در متون ابداعی مانند شعر، ایفا‌ می‌کند ولی‌ در علوم‌ و به‌ ویژه‌ در فلسفه‌، مشکلات‌ زیادی‌ را به‌ بار می‌آورد.

این معانی‌ مشترک‌ گاهی‌ به‌ قدری‌ به‌ هم‌ نزدیکند که‌ تمیز آنها از یکدیگر بسیار دشوار است‌. شاعران از وجود این اشتراکات در ایجاد توهم و از آنجا در خلق جاذبه های کلامی و موقعیتی بیشترین استفاده ممکن را می کردند. ولی درحوزه معرفت های حصولی و برهانی، به نظر می رسد که بسیاری‌ از مغالطات‌ در اثر این‌گونه‌ اشتراکات‌ لفظی‌ روی‌ داده‌ تا آنجاکه گاهی‌ بزرگان‌ و صاحب‌نظران‌ بسیاری را درجستن معنای راستین گرفتارکرده است. براستی جستار روش مند در هر زمینه ى معرفتى، از نظر منطقى مرهون این است که قبل از پرداختن به خواص، آثار و احکام هر امرى و حتّى قبل از پرداختن به بحث از اثبات و نفى یک امر، باید تعریف روشن و متمایزى از آن به دست دهیم. مسئله ى گستره ى شریعت و هر مسئله ى دیگر دین پژوهى مانند دین و هُنر، نه تنها از حیث موضوع شناسى، نیازمند تعریف و تبیین دین و هنر هستند بلکه بسیارى از اختلاف ها و چالش هاى موجود در این گونه مسائل، به تعاریف و تصورات مختلف از موضوعات ارجاع دارند. برای همین است که گاه مشاهده می کنیم که بسیاری از اندیشمندان به جاى نزاع علمى و معنوى، در دامان نزاع هاى لفظى گرفتار شده اند؛ پس غرض از تعریف، تمایز نهادن بین شىء تعریف شده و غیر آن است که گاه با تمایز ذاتى تحقق مى پذیرد و گاه با تمایز عرضى. تعریفى که تأمین کننده ى تمایز ذاتى باشد، حدّ نام دارد و تعریفى که بیان گر تمایز عرضى باشد، رسم نامیده مى شود. اگر در تعریف حدّى، همه ى ذاتیات مندرج گردد، حد تام و اگر برخى از آن ها لحاظ شود، حدّ غیر تام خوانده مى شود. انواع دیگر از تعاریف، همانند تعریف هاى لفظى و لغوى، اشاره اى، کنایه اى و... نیز در منطق مطرح شده است.

البته بیان همه ى ذاتیات یک شیی و درج همه ى آن ها در تعریف، بسیار دشوار است و این مسئله در تعریف دین، دشوارتر خواهد بود؛ ولى باید به شرط اساسى در تعریف توجه داشت و آن این که تعریف به گونه اى نظم یابد که جامع افراد و مانع اغیار باشد و به عبارت دیگر، داراى وضوح مفهومى و انطباق مصداقى باشد.

بعضی‌ از اندیشمندان مانند ابن‌سینا معتقد و مقید بوده‌اند که‌ قبل‌ از ورود در بحثهای‌ دقیق‌ برهانی و عقلی، نخست‌ معانی‌ مختلف‌ واژه‌ها و تفاوت‌ اصطلاحی‌ آنها را روشن‌ کنند تا از خلط‌ و اشتباه‌، جلوگیری‌ به‌ عمل‌ آید. از این روست که باید به تنویر معانی واژه هایی چون معرفت، ماهیت، هنر و دین پرداخت تا از هرگونه اغتشاش مفهومی و تعبیرگری جلوگیری شود. بی شک این تنویر از ورود کلمات به جرگه نشانه های سیال تفسیرپذیر جلوگیری خواهد کرد و ذهن را به جانب اصل مساله هدایت خواهد کرد.

 

تمجید هنربه جای تعریف هنر

در طول تاریخ، کوشش های بی شماری برای ارایه تعریفی جامع، مانع و شناسا در مورد هنربه عمل آمده است. مراد همه این کوشندگان، ایجاد تقسیم بندی و تعیین مرزهایی دقیق برای آسان سازی هرگونه پژوهش و بررسی درباره ماهیت و مضمون های متنوع و متعدد هنر و یافتن قاعده های مسلم هنرآوری بوده است. اما به نظر می رسد که هنر از فرو افتادن در بندِ هر نوع تعریف کاملا دقیقی گریخته است؛ گویا در قلمرو آفریده هایی که مرهون و مدیون معرفت های شهودی و اشراقی انسان اند، به علت وجود عوامل متغیر و پیچیدگی های بی شمار، مرزبندی ها و تعاریف هرگز پایدار نمی ماند.

اما فارغ از این بحث که شفاف سازی دقیق ِتبار و طینت راستین ِ هنر براستی میسر است یا خیر، نمی توان انکار کرد که هر اثر هنری، تجسم ِرمزگونه رازها و زیبایی های طبیعت و جهان ِ غیب است و در طول تاریخ همواره ظرفیت ِارجمند و گرانمایه ای برای تبیین ِعوالمی بوده است که عقل و حس قاصر از نیل به آن بوده اند. برای همین است که تاریخ انسان با تاریخ هنر آمیخته و هنر همیشه در سایه سارِ اصلی ترین و مهم ترین دغدغه های انسان و دغدغه های انسانی زیست کرده است. هنر؛ هرگز از انسان رها و جد انبوده و نخواهد بود. انسان در تاریخ گسترده خود هرگاه که از خشونت ماده به جان آمده و دلش از وحشت زندان ِسکندرِ شهوت و شرارت گرفته و به چمن ِفطرت خود اندیشیده و خود را مرغ ِپی جوی آن وادی خرم دانسته به جانب هنر خرامیده است.

بدینسان هنر، مجال ِمغتنمی برای انسان بوده تا بتواند ملال خود را از تعلق ها و تکلف های تحمیلی این سپنج عمر بیان دارد. او در این بیانگری همچنین بر آن بوده است تا چنان این رازهای شهودی را به روایت بنشیند که همان حس و حالی که ابتدا در خودش روییده به مخاطب نیز منتقل شود. پس تردیدی نیست که هنر یک زبان است ( یعنی دارای قراردادها و نشانه های وضعی و انشایی خاص خود است) اما پیش از آنکه زبانی انتقالی باشد و بس، زبانی ارتباطی است. به بیانی دیگر اگرچه اطلاعات و دانشهایی در مواجه شدن با این زبان عایدِ ذهن ما می شود اما این همه راه نیست: هنر، زبانی ارتباطی و رفتارساز است و از آنجا که علت فاعلی آن الهام و جذبه است قویاً بر قوای شهودی وجود مخاطب نیز اثر می گذارد و گاه بکلی سرشت و دهشتِ او را متحول می سازد و نظام رفتاری او را تغییر می دهد. آثار هنری از آن روی که زاده معرفت قلبی و دلی هنرمند هستند می توانند قدرتمندانه شخصیت هنرمند و مخاطبان وی را تحت تاثیر خود قرار دهند.

عاطفه انگیزی از اساسی ترین ویژگیهای اثر هنری است و اندیشه، از همان دم که آمیخته و آموخته عاطفه می گردد، در ژرفای وجود انسان جریان پیدا می کند؛ با جان وی می آمیزد و در کشتزاران ِروان او جولان می دهد. جریانی که هرگز از پیوستگی و پویش باز نمی ماند.

ادامه دارد ...

 

منبع:

 

علیرضا باوندیان؛ noorportal.net

ارسال نظر