یک عمر درد
سیدمحمد بابامیری
کپسولهای سرد اکسیژن برایت
جز آههای بیثمر چیزی ندارند
میخواهی آسوده شوی – حرف تو این است –
این سالها انگار پاییزی ندارند
این سرفهها یاد آور یک عمر درد است
دردی که در عمق وجودت ریشه کرده
چیزی نمیگویی ولی میفهمم، آری!
مسمویت خون تو را در شیشه کرده
حتی نفس با تو سر یاری ندارد
با این همه از هیچ کس شکوه نداری
برعکس هر ابری که میخواهد ببارد
ترجیح دادی بیصدا، نم نم بباری
امشب دوباره خاطراتت جان گرفته
یک چفیه و تسبیح وعکس یادگاری
باید تو را توصیف کرد اینگونه: « شاید
شمعی که سرگرم است با شب زنده داری»
فریاد تو با موجهای کرخه رقصید
در عمق جان راین هم حتی اثر کرد
چیزی بگو حرفی بزن همراه بغضت
باید جهان را از شکوهت باخبر کرد
برگرفته از کتاب « تسبیح و ترکش» مجموعه شعر دفاع مقدس، کاری از دفتر مطالعات فرهنگ و ادب پایداری حوزه هنری استان قم