سفره حق

سفره حق
راوی و نویسنده: سید عزیزالله حسینی شکور
دوشنبه ۰۷ آبان ۱۳۹۷ - ۰۸:۴۶
کد خبر :  ۳۰۰۶۰

 

آبان سال 62 در جبهه سومار بودم. یک روز در بین نماز ظهر و عصر، مسئول آشپزخانه که وظیفه‌ی پخت غذا برای چند محور را بر عهده داشت، سراسیمه آمد و درخواست کرد همه با هم " امّن یجیب.... " بخوانیم. نگران شدم و علت را پرسیدم. گفت بعداً می‌گویم. دعا را خواندیم. آیه شریفه " امّن یجیب.... " را خواندیم و همه برای امام و رزمندگان اسلام دعا کردیم.

بعد از نماز عصر به سراغ او رفتم؛ گفت: اواخر پخت غذا بودیم که ماری بزرگ از سوراخ سقف، وارد آشپرخانه شد و از همان بالا به درون دیگ خورشت افتاد. خدا رحم کرد که متوجه شدیم و دیگ را خالی کردیم، و گرنه همه نیروها مسموم می‌شدند. حالا نگران کمبود غذای این همه رزمنده هستم چون برای ناهارشان فقط برنج داریم.

دستش را گرفتم و با هم به کنار رودخانه رفتیم و دعای« اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها» را به نیت چهارده  معصوم و حضرت ابوالفضل (ع) قرائت کردیم و خدا را قسم دادیم که ما را شرمنده‌ی نیروهای رزمنده نسازد.

از دور چشممان به چند کامیون افتاد. سوار موتور شدیم و به طرف آنها حرکت کردیم. کامیون‌ها که متوقف شدند. ماجرا را برایشان تعریف کردیم. مسئول آنها گفت: قرار بود این بارها را جای دیگری ببریم که انگار خدا ما را به این طرف راهنمایی کرد.

یک کامیون نان و ماست حمل می‌کرد و کامیون دیگر انگور، خدا را شکر کردیم. نان و ماست و انگور را آوردیم و بین نیروهای رزمنده  توزیع کردیم.

 

 

برگرفته از کتاب آخرین حلقه‌ی رزم جلد دوم  خاطرات برگزیده اولین جشنواره خاطره نویسی دفاع مقدس استان قم، ناشر حوزه هنری استان قم

 

ارسال نظر