نمایشبازی
مجموعه نمایشنامه برای کودکان و نوجوانان
داوود کیانیان
بهمناسبت پانزدهمین جشنوارة بینالمللی تئاتر کودک و نوجوان،
اصفهان، مهرماه 1387
سرشناسنامه: عنوان و پدیدآور: مشخصات نشر: مشخصات ظاهری: شابک: فهرستنویسی: موضوع: شناسه افزوده: شناسه افزوده: یادداشت:
ردهبندی کنگره: ردهبندی دیویی: شماره کتابخانة ملی:
|
کیانیان، داوود، 1321- نمایشبازی: مجموعه نمایشنامه برای کودکان و نوجوانان/ داوود کیانیان قم: حوزه هنری استان قم، 1387. 128ص.: مصور، عکس 20000 ریال :978-600-90681-1-1 فیپا نمایشنامه فارسی- - قرن14 سازمان تبلیغات اسلامی استان قم. حوزه هنری. مجموعه نمایشنامه/ دفتر 4 بهمناسبت برگزاری پانزدهمین جشنوارة سراسری تئاتر کودک و نوجوان، اصفهان، مهرماه1387
|
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نمایشبازی مجموعه نمایشنامه برای کودکان و نوجوانان ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ● نویسنده: داوود کیانیان ● ناشر: حوزه هنری استان قم ● طرح جلد: محمدجواد سیدابراهیمی ● ویراستار: محمدحسین آقابابایی ● صفحهآرایی: مهاجر ● نوبت چاپ: اوّل/ پاییز1387 ● شمارگان: 1100 ● قیمت: 2000 تومان ● شابک: 1-1-90681-600-978 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ هرگونه استفاده منوط به اجازه کتبی است. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـ نشانی: قم، صفائیه، کوچه 23، پلاک 30 ـ تلفن/ فکس: 7747700-0251 www.artqom.ir |
فهرست
نمایش بازی[1]
برای نمایش کودکان و نوجوانان
اشخاص
ـ بازیگر یک
[مربی، استاد، اسب، شبیه بلال، مصاحبهگر، راننده شخصی، زن]
ـ بازیگر دو
[خردسال، کودک، نوجوان، اسب، شبیه پیامبر(ص)، شبیه امام علی(ع)،
ـ صحنهسازان و تماشاگرانی که به بازیگران میپیوندند.
مقدّمه
طرح نمایشنامة «نمایش بازی» تحت تأثیر شیوة فطری اجرا در بازیهای نمایشی کودکان و شیوة اجرایی «نمایش خلّاق»شکل گرفته است.
به لحاظ اینکه مؤلّف شیوة نخست را با نمایش «خروسک پریشان»، تجربه کرده و در ارزیابیهای انجام شده حاصل موفّقیتآمیزی داشته است، اکنون در ادامة آن مسیر، شکل تکامل یافتهتر آنرا که در قالب «نمایش بازی» تبلور یافته، به دست اندرکاران تئاتر کودکان و نوجوانان پیشنهاد مینماید.
شیوة فطری اجرا با فطرت مخاطب یگانگی دارد و همین امر موفّقیت اثر را تضمین مینماید، چون فرایند «نمایش خلّاق» بر مشارکت مخاطب تأکید میکند، رعایت این اصل علاوه بر درگیری مخاطب به لحاظ فکری، مشارکت فیزیکی او را نیز شامل میشود، لذا انتظار میرود همراهی مخاطب را در سطح و عمق بیشتری نسبت به شیوة اجراهای دیگر در پی داشته باشد. از آنجا که طرح «نمایش بازی» حاصل تلفیق دو شیوة مذکور است بنابراین اصول مشترک آنها را در بر دارد.و امید میرود که در اجرا، ضریب موفّقیت بر مخاطب را مضاعف نماید. در این صورت مؤلّف خدا را شاکر خواهد بود که گام کوچکی در مسیر شناخت و پویایی تئاتر مظلوم کودکان و نوجوانان برداشته است.
■ صحنه/ مکان نمایش
مربی [میدود و خود را به جلوی صحنه میرساند.] سلام. [بر میگردد و اطرافش را میپاید.] من مربی نمایشم. [به اطراف نگاه میکند.] مربی نمایشی این مجتمع آموزشی.
[صحنه، فضای بیرونی یک مجتمع آموزشی پیش دبستانی، دبستانی و راهنمایی را تداعی میکند.]
مربی [نگران است که کسی از راه برسد.] مشکلی دارم که مشکل خیلی از مربیها و خانوادههای این مجتمعه. یعنی سؤال بچّهها. نه اینکه سؤال کردن بد باشه. نه خیلی هم خوبه. مشکل ما اینه که سه تا از بچّهها فقط سؤال میکنن. نه اینکه چون خیلی سؤال میکنن بدن، نه، خیلی هم خوبن، مسئله اینه که فقط سؤال میکنن، هیچوقت جواب نمیدن، یعنی نه اینکه جواب نمیدن، بلکه جواب رو هم با سؤال میدن، اومدن!
بازیگر [کلاهی بچّهگانه به سر میگذارد.] مربی نمایش یعنی کی؟
مربی [به تماشاگران] مثلاً الآن یک خردساله. [به بازیگر] یعنی من، یعنی معلم نمایش.
[بازیگر، کلاه بچّهگانه را از سر بر میدارد و کلاه دیگری بر سر میگذارد.]
بازیگر برای چی اوّل سلام؟
مربی [به تماشاگران] مثلاً الآن یک کودکه. [به بازیگر] خب این یک سنّته.
بازیگر [کلاه دیگری بر سر میگذارد.] معرفی کردن برای چه؟
مربی [به تماشاگران] الآن یک نوجوانه. [به بازیگر] برای آشنایی لازمه که آدمها خودشونو به هم معرفی کنن.
بازیگر(خردسال) [با کلاه اوّلی] سنّت یعنی چه؟
بازیگر(کودک) [با کلاه دومی] چرا شما خودتو معرفی کردی ولی اونها... [اشاره به تماشاگران] خودشونو معرفی نکردن؟
مربی سنّت یعنی عمل پیامبر(ص). ایشان به هر کسی که میرسیدند، سلام میکردند. دوم اینکه چون من و تو بازیگریم و قراره برای تماشاگران بازی کنیم، لازمه که خودمونو معرفی کنیم.
خردسال کار پیامبر(ص) چیه؟
کودک [با خنده] پیامبر(ص) حتّی به کودکان هم سلام میکردن؟
نوجوان چرا ما بازیگریم و اونها تماشاگر؟
[هر لحظه ضرباهنگ سؤالها تندتر میشود.]
خردسال آیا پیامبر(ص) هم مثل ما بچّه بودن؟
کودک اصلاً سلام یعنی چه؟
نوجوان چرا تماشاگران بازیگر نیستند و ما تماشاچی؟
خردسال وقتی پیامبر(ص) بچّه بودن، بازی هم میکردن؟
کودک چرا میگن جواب سلام واجبه؟
نوجوان وقتی تماشاگران بچّهاند، چرا مثل ما بازی نمیکنند؟
مربی [جلوی ادامة سؤالات را میگیرد.] سه سه تا نه تا. گاهی سؤالاتون آنقدر زیاد میشه که من به گرد جواب دادنش هم نمیرسم!
خردسال پیامبر(ص) با بچّههای دیگر هم بازی میکردن؟
کودک پیام پیامبر(ص) چیه؟
نوجوان شما چرا به تماشاگرایی که دوست دارن بازی کنن، این فرصت رو نمیدین؟
مربی [به تماشاگران] گاهی سؤالهاشون آنقدر تخصصی میشه که جواب دادنش کار من نیست. پس من برای اینکه سؤالها را بیپاسخ نگذارم و در ضمن بهترین پاسخها را بدم نزد استادم سرمربی میروم و از او میپرسم.
خردسال پس چرا پیش استادت نمیری تا سؤالهای ما رو بپرسی؟
مربی استادم میگفت؛ بهترین پاسخها، جوابهایی است که ما خودمان کشف میکنیم.
کودک چرا؟
مربی چون یادمون نمیره.
نوجوان من بقیّة سؤالهامو میتونم بپرسم؟
مربی اگر جواب درست و حسابی میخواین، باید صبر داشته باشین. من نمیخوام با جوابهای پیش پا افتاده شما رو از سر باز کنم. [به خردسال] اوّل از شما شروع میکنم. سؤالهای شما چه بود؟
خردسال آخه چرا باید تکرار کنم؟
مربی که یادت نره، خوب سؤال اوّل؟
خردسال پیامبر(ص) یعنی چه؟
مربی [به کودک] سؤال چهارمت چه بود؟
کودک پیام پیامبر(ص) چیه؟
مربی [به خردسال] این سؤال، پاسخ توست. متوجّهی؟
خردسال یعنی پیامبران پیام میارن؟
مربی آفرین. او پیامآور است. اگر گفتی از طرف کی؟
خردسال از طرف خدا؟
مربی بله دقیقاً. حالا سؤال دوم.
خردسال [چند لحظه فکر میکند.] پس کار پیامبر(ص)، پیام رسانیه؟
مربی احسنت. حالا سؤال سوم.
خردسال مگر این سؤال دومم بود؟
مربی پس سؤال چندمت بود؟
خردسال سؤال دومم این بود که آیا پیامبر(ص) هم یک زمانی مثل ما بچّه بودن؟ و در بچّگی بازی میکردن؟
مربی سؤال دوم و سوم با هم. [به کودک] نظر شما چیه؟
کودک باید بدونم؟
مربی البتّه خوبه که بدونی. [به نوجوان] شما میدونید؟
نوجوان میتونم خواهش کنم از تماشاچیها بپرسین؟
مربی بله. پیشنهاد خوبیه، البتّه اگر داوطلب باشن و دستشون رو ببرن بالا.
[مربی از همه کسانی که داوطلب میشوند، میپرسد و از آنها تقدیر میکند.]
مربی [به خردسال] سؤال چهارم.
خردسال پیامبر(ص) با بچّهها هم بازی میکردن؟ منظورم اینه که وقتی پیامبر(ص) بزرگ شدن باز هم با بچّهها بازی میکردن؟
مربی خوبه اوّل از تماشاگرا بپرسم، هر کس میخواد جواب بده، در سکوت دستش رو ببره بالا.
[مربی از همه کسانی که داوطلب میشوند، میپرسد و از آنها تشکّر میکند.]
خردسال چی بازی؟ پیامبر با بچّهها چی بازی میکردن؟
مربی این یک سؤال جدیده. من هنوز سؤالهای قبلی بچّهها رو جواب ندادم. ولی از آنجا که بنا ندارم هیچ سؤالی رو بیجواب بگذارم، پاسخ این سؤال رو ...
نوجوان میشه جوابو با یک نمایش بازی بدین؟ مگه ما بازیگر نیستیم؟ و کار ما نمایش نیست؟ پس بهتر نیست که پاسخ سؤالها رو با نمایش بدین؟ و ما؟
مربی و شما جوابها رو خودتون کشف کنین. کاملاً موافقم. [به کودک] سؤال اوّل.
کودک پیامبر(ص) حتّی به کودکان هم سلام میکردن؟
مربی جواب رو در نمایش جستجو کن. [به نوجوان] خوب؟ [به کودک] حالا سؤال دوم.
کودک سلام یعنی چه؟
مربی [به نوجوان] فکر کنم شما بدانی؟
نوجوان آیا به معنی سلامتی نیست؟
مربی درسته. [به کودک] سؤال سوم.
کودک چرا میگن جواب سلام واجبه؟
مربی تماشا کن. [به تماشاگران با لبخند] سلام. [جواب میشنود. اینبار با اخم] سلام. [جواب میشنود. با عصبانیت] سلام. [جواب میشنود. به کودک] حالا شما.
[کودک به علامت خوشحالی دستش را برای بچّهها تکان میدهد. جواب میگیرد. دستهایش را روی گوشهایش میگذارد و انگشتانش را تکان میدهد، جواب میگیرد. هم زمان علاوه بر انگشتان، زبانش را نیز تکان میدهد، جواب میگیرد. هم زمان علاوه بر انگشتان و زبان، چشمانش را باز و بسته میکند. جواب میگیرد.]
مربی سلام محبّته، جواب محبّت هم محبّته، نه بیتوجّهی. [به نوجوان] سؤال اوّل.
کودک جواب سؤال چهارمم چی میشه؟
مربی سؤال چهارم؟
کودک پیام پیامبر(ص) چیه؟
مربی بله. معذرت میخوام، فراموش کردم. چه سؤال مهمی رو هم جا انداختم. این از اون سؤالهایی که باید از استادم بپرسم.
[کلاه بر سر میگذارد، عصا در دست میگیرد و عینک میزند.]
استاد پیام پیامبر(ص) رو در یکی دو کلمه گفتن، آن هم برای بچّهها، خیلی سخته. ولی خب برای اینکه دست خالی نری نظرم رو میگم، انشاءالله که گمراه کننده نباشه. به نظرم پیام پیامبر(ص) بهطور خلاصه در دو کلمه؛ راه راسته. همین.
مربی [بدون کلاه، عصا و عینک به نوجوان] سؤال اوّل شما چه بود؟
نوجوان چرا ما بازیگریم و اونها تماشاگر؟
مربی امیدوارم در نمایشی که اجرا میکنیم، پاسخت را پیدا کنی. سؤال بعدی؟
نوجوان چرا اونها بازیگر نیستند و ما تماشاگر؟
مربی پاسخ در نمایش.
نوجوان وقتی تماشاگران، کودکند، چرا با ما در نمایش بازی نمیکنند؟
مربی احتمالاً پاسخ آنرا هم در نمایش پیدا میکنی.
نوجوان [با خوشحالی] آیا سؤال آخر من هم در همان نمایشه؟
مربی بله.
کودک پس چرا نمایشو شروع نمیکنین؟
خردسال به من هم نقش میدین؟
مربی [به تماشاگران] بله. همانطور که دیدید مشکل من از این قراره که آنها فقط سؤال میکنن، یک مسئلة دیگر هم هست، نمیدونم چرا اینقدر گیر دادن به پیامبر(ص)! امیدوارم این مشکلات با کمک شما در نمایش حل بشه. به من کمک میکنید؟ هر که میخواهد در نمایش ما بازی کند دستها بالا.
[مربی دو نفر را انتخاب میکند و به صحنه میآورد.]
بازیگر [خطاب به کودک اوّلی] شما میتوانید کارهای مرا تقلید کنید؟
[چند حرکت مضحک و آسان بهصورت ثابت و صامت انجام میدهد. سپس از تماشاگران میخواهد که او را تشویق کنند.]
مربی [خطاب به کودک دومی] شما هم کارهای مرا تقلید کنید.
[چند حرکت مضحک و آسان بهصورت متحرک امّا صامت انجام میدهد. سپس به اتّفاق تماشاگران کودک را تشویق میکنند.
مربی و بازیگر دو فرش بر صحنه پهن میکنند و از آنها دعوت میکنند. روی یکی از آنها مستقر شوند و از آن خارج نشوند. لباسهای مناسب و تمیز بر آنها میپوشانند. لباسهای خود را نیز تعویض میکنند و بر فرش دیگر استقرار مییابند.]
بازیگر حالا ببینیم دو نفری هم میتوانید کارهای ما را مثل آینه تقلید کنید؟
مربی [به تماشاگران] شما هم دقت کنید ببینید، آیا آنها در این بازی ما را خوب تقلید میکنند؟
نمایشنامه ادامه دارد