خط دوم شکست فرمانده! احتمال شکست، بسیار است
پس مهمّاتمان چه شد... سیّد؟ هیچ امیّد هست؟ ... بسیار است!
روزهای حماسه و ماسه، بوی باروت ام یک و ژ-3
داغ سیصد هزار لالهی سرخ، به گمانت کم است؟ بسیار است
دههی بی هویّت هشتاد، بامها در تصرف بشقاب
داخل آلبومش ولی عطر دههی سرخ شصت بسیار است
چهره پشت نقابها خالی، جیبها پر، خشابها خالی
گرچه دوران جاهلیت نیست، مشرک و بت پرست بسیار است
ساکنان حضیض بالاشهر، طعنهاش میزنند گاه، اما
گاهی اوقات دره در اوج است، ارتفاعات پست بسیار است
... دیشب آمد به خواب او سیّد، دست او را فشرد با لبخند
گفت: من زودتر شهید شدم، دست بالای دست بسیار است!
برگرفته از کتاب " شکوفههای خیال " مجموعه غزل شاعران جوان استان قم / دفتر دوم
کاری از واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری استان قم