همین که دست قلم در دوات میلرزد
به یاد مهر تو چشم فرات میلرزد
نهفته راز « اذا زلزلت» به چشمانت
اگر اشاره کنی کائنات میلرزد
« هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست»
بدون عشق تو بیشک صراط میلرزد
مگر که خار به چشمان خضر خود دیدی
که در نگاه تو آب حیات میلرزد
تو را به کوثر و تطهیر و نور گریه مکن
که آیه آیه تن محکمات میلرزد
کنون نهاده علی سر، به روی شانهی در
و روی گونهی او خاطرات میلرزد
غزل تمام نشد، چند کوچه بالاتر
میان مشک سواری فرات میلرزد
سپس سوار میافتد، تو میرسی از راه
که روضه خوان شوی اما صدات میلرزد
و عصر جمعه کنار ضریح روی لبم
به جای شعر، دعای سمات میلرزد ...
برگرفته از کتاب " شکوفههای خیال " مجموعه غزل شاعران جوان استان قم / دفتر دوم
کاری از واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری استان قم