آن ظهر که فریاد عطش از جگرت ریخت
باران غزلهای خدا دور و برت ریخت
قرآنی و « والشمس» نگاه تو غم آلود
بر خاک چه شد واژه به واژه « قمر»ت ریخت
ای عشق که در پیلهی پروانه بسوزی
پروانهگی ات سوخت و از بال و پرت ریخت
خورشید شریک غم تو، جرعه به جرعه
در بدرقهات داغ سفر پشت سرت ریخت
پیغمبر من! وقت عروج تو رسیده است
انگیزهی معراج خدا در سفرت ریخت
لب تشنگیات مبدأ تاریخ عطش بود
آن ظهر که فریاد عطش از جگرت ریخت
گودال پر از بغض اناریهی سیب است
تا « ناحیه» از ندبهی سرخ پسرت ریخت
برگرفته از کتاب " شکوفههای خیال " مجموعه غزل شاعران جوان استان قم / دفتر دوم
کاری از واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری استان قم