کوره راهی پُر از سکوت شب و پیرمرد و ضیافت فانوس
گامهایی به استواری عشق، شال و تسبیح و ذکر« یاقدوس»
سنگها، درّهها، بیابانها، خسته، با چهرهای غبارآلود
میکند طی مسیر را مثل رود از اشتیاق اقیانوس
درد در شانههاش میپیچد سرفههایش شدیدتر... امّا
بیگمان هر چه سخت، آسان است وقتی اینگونه میروی پابوس
برق چشمان عاشقش دارد آرزوی زیارت خورشید
آرزویی که در سراسر عمر مانده در گوشهی دلش محبوس
هر قدم در تصورش جاریست گریه در پشت پنجره فولاد
در دلش زنده میشود انگار یاد یک عمر حسرت و افسوس
هر نفس جاده از تبش لبریز، اشک از گونهاش سرازیراست
حسّ آهو شدن برای یار در ورای نگاه او محسوس ...
این همان سرزمین رؤیایی است بارها خواب دیده اینجا را
خواب دیده به سجده افتاده در دل وادی مقدس طوس
میرسد روی تپّه ای مُشرف «السلام علیک...» میگوید
میکشد آه و میشود خاموش ناگهان مثل شعلهی فانوس!
برگرفته از کتاب " شکوفههای خیال " مجموعه غزل شاعران جوان استان قم / دفتر دوم
کاری از واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری استان قم