این روزها گرد مدار درد میگردم
تندیس سرگردانی از سیارهی دردم
خورشید را میخواستم تامشتری باشم
فرسنگها چون دورم از او ساکتم، سردم
در دستهای خالیام بذر امیدی نیست
از فصلها پاییزم و از رنگها زردم
یک عمر چشم باغبان بر دستهایم ماند
تا قد کشیدم، حیف بار و بر نیاوردم
عریانیام را با حریری سرد پوشاندند
این خواب مرگ است و امیدی نیست برگردم
دیگر چه جای شکوه از زخم تبر؛ شاید
یک روز جایی کلبهای را گرمتر کردم
برگرفته از کتاب " شکوفههای خیال " مجموعه غزل شاعران جوان استان قم / دفتر دوم
کاری از واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری استان قم