ماه میتابد از خم کوچه، چهرهای دائم الوضو دارد
پینه بر دستهاش و نعلینش، اثر وصله و رفو دارد
مرد تنهاست، مرد غمگین است، کمرش از فراق خم شده است
ساغر شادیاش اگر خالی است، بادهی غم سبوسبو دارد
ضربان صدای او جاریست، با یتیمی به خنده مشغول است
سر تقسیم سهم بیت المال، با صحابه بگومگو دارد
باز امروز بغض نخلستان، تا به سر حد انفجار رسید
باز امشب به استناد کمیل، ماه با چاه گفتگو دارد
کاهگلهای کوچه مرطوبند، اشک دیوار را در آورده است
نالهی خانم جوانی که هر چه دارد علی(ع) از او دارد
- از دو دستش طناب بگشایید، مبریدش به مسلخ بیعت
دیگر او را کشان کشان مبرید، ایّهاالنّاس! آبرو دارد
گرچه در بند غربت، از این شیر، گرگهای مدینه میترسند
ذوالفقارش هنوز برّان است، شور « حتی تقاتلوا» دارد
حب مولا نتیجه سحر است، باش تا صبح دولتش بدمد
آن صنوبر دلی که میباید، پیش او سرو، سر فرود آرد
... چارده قرن بعد خیلیها، دم از او میزنند اما مرد
همچنان خار بر دو چشمش هست، همچنان تیغ در گلو دارد
برگرفته از کتاب " شکوفههای خیال " مجموعه غزل شاعران جوان استان قم / دفتر دوم
کاری از واحد آفرینشهای ادبی حوزه هنری استان قم