استاد محمدعلی مجاهدی (پروانه)
در راه تو، زار و خسته میباید رفت
زنجیر جنون گسسته میباید رفت
با چشم به خون نشسته، میباید دید
با پای دلِ شکسته، میباید رفت
سویش دل و جان خسته میباید برد
چشمی در خون نشسته میباید برد
با این همه، در بررخت ار نگشودند
این بار دلی شکسته میباید برد
در میکده هرگه که صفا میکردیم
در حق می و تاک، دعا میکردیم
دیدیم که مستیِ می از ما بوده ست
خود را به زبان خود ثنا میکردیم
قومی طلب وصل وی، از می کردند
جمعی ز خرد جستجوی وی کردند
و آنان که ز صحرای جنون میرفتند
با یک قدم این مرحله را طی کردند
یک عمر چو می، خون به دل خم کردیم
آرامش خود، نذر تلاطم کردیم
هنگام نماز بود و ما کاسه تهی
ناچار به خشت خم، تیمّم کردیم
شادیم که ما خلیل دستیم همه
وز قید بت و بتکده، رستیم همه
چون پرده ز روی کار ما بردارند
معلوم شود که بت پرستیم همه
برگرفته از کتاب مجموعه شعر « مواهب» منتخب اشعار نخستین کنگره شعر نیایش – ناشر: حوزه هنری استان قم