به سیئات بسوزم، به سیئات بسازم
مگر رکوع کنم تا پل صراط بسازم
رسید پیری و چشمی به گریه آب نکردم
نشد که حوض زلالی در این حیات بسازم
به دور قامت شیطانیام عبا نکشیدم
برای جوهر مشکی چرا دوات بسازم
تراشکارم و هر روز با خیال خرابم
دوباره بتکده ای مثل سومنات بسازم
نه حال راز و نیازی نه عمر، عمر درازی
چگونه نوح شوم کشتی نجات بسازم؟!
برگرفته از کتاب مجموعه شعر « مواهب» منتخب اشعار نخستین کنگره شعر نیایش – ناشر: حوزه هنری استان قم