آیا در هنر قدسی هر سبکی را می توان بکار گرفت؟
قابلیت های فرم و صورتهای متناسب با هنر قدسی چیست؟
الگوی مناسب برای یک فیلم معنوی چیست و از چه مدلی می توان پیروی کرد؟
هنر قدسی در منشاء، غایت و علل مادی خود با غیر خود متفاوت است و برخی ها بر اساس این تفاوت ها معتقدند که در علت صوری نیز متفاوت خواهد بود.به عبارتی هنر قدسی باید در فرم و صورت خاص متناسب با مفاهیم و محتوای خود عرضه شود غالباً در هنرهای مقدس از تکنیک های بدوی و ابتدایی پیروی کرده و هنرمند در صدد نیامده تا با پیچیدگی های هنر جدید مفهوم اصلی را تحت شعاع قرار دهد، بلکه او جدی بودن تصاویر، مقابل نگری خطوط انتزاعی و شخصیت های مثالی در خدمت ایجاد یک فضای فکر و اندیشه برای مخاطب برآمده اند تا تماشاگر بداند که در این اثر خود هنر، اصالت ندارد و فقط پله ترقی برای صعود به اعلا می باشد.
«صورت خیالی واسطه برای تعالی به اسم الله می شود، هنرمند در مقام حکیم انسی در پس هر خیال جلوه حق را اعم از جمال و جلال می بیند که به خیال رخ و زلف تعبیر شده است ».
جمله ای از ژاک مارتین مشهود شده که:
«این امر حقیقت دارد که هر سبکی برای هنر مقدس مناسب نیست» بلکه هنر قدسی، غالباً با تکنیک های بدوی، دو بعدی بودن تصویر، مقابل نگری، خطوط انتزاعی و شخصیت های متعالی است که درصدد بیان مفاهیم قدسی بر می آید، اما «شریعت اسلام هیچ صورت هنری خاصی را توصیه نمی کند،این شریعت صرفاً حوزه ابراز و اظهار آن صورتها را محدود می کند و این محدودیت ها در حد ذات خود خلاقانه نیستند».
از ویژگیهای صورت این است که وابسته و محدود به زمان است و ثبات و پایداری ندارد، صورتها مدام در زمان تغییر می کنند و گاه به تفاوت هایی بنیادین با قبل خود،دچار می شوند، هر چند که می توانند در ذات خود مفاهیم «لازمان» و«لامکان» را داشته باشند، یعنی به نوعی جاودانگی و فنا ناپذیری برسند.
فرمالیسم
زیبایی «صورت» هنر است و هر چه زشت و نازیباست را می توان بی صورتی هنر نامید. امروزه تا حد مشهودی هنر قدسی، هنر دینی و هنر اسلامی به فرمالیسم و انتزاعیت گرفتار شده و این زنجیر به شدت مانع مکاشفه و خلاقیت هنرمند می شود. هنرمند در قید و بند فرم خود را به اسارت داده و جز در چهار چوب آن نمی تواند، گام نهد، لذا از طی طریق و صعود به عالم علوی محروم و ناتوان می شود.
توجه و دقت بیش از حد به زیبایی ظاهر و جمال مادی و ایجاد پیچیدگی در آن مانع و حجابی برای درک واقعیت هنر است و حقیقت آن که تجلی حضرت حق است را می پوشاند، به عبارت دیگر،هنر خود بتی می شود که بت پرست به خود آن تعلق خاطر پیدا کرده و وظیفه خود را در عبادت و ستایش آن می پندارد، هنر نیز گاه چنین است، یعنی هنرمند و مخاطب، خود آن را اصیل پنداشته و شکل حقیقی خود که بهانه ای برای بیان حقیقت است را از دست می دهد.
از روزگاران قدیم هنر صبغه ای دینی و قدسی داشته و در خدمت مفاهیم متعالی بوده ولی هر چه به سمت مدرنیته جلوتر می آئیم، شرک و کفر در آن رخنه یافته و هنر به مقام فرعونیت رسیده و مخاطب را به پرستش و ستایش خود فرا میخواند، در این شرایط است که نظریه هنر برای هنر رشد مییابد و هنر به خودی خود موجودی ذی روح قابل پرستش می شود، نگاهی به فرمالیسم و طرفداران آن پرده از منیت و فرعونیت هنر مدرن بر می دارد و ابعاد غیر خدایی و کفر گونه آن را هویدا می سازد.بشر در فرمهای هنر جدید چیزی جز تقلید طبیعت و جزئیات آن نکرده و توجه به ظرافتها و حالات روحی و احساسات تند و هیجانات او در هنرهای امروزی بخصوص سینما کاملاً مشهود است .
در حالی که هنر قدسی از این عوامل غفلت کاملاً مبری است و مدام حقیقت نهفته در اثر هنری را گوشزد می کند، و این هنر در مقابله با هنر مرگ آلود و زمینی جهان یونانی رومی، قد علم کرده و مدتی قریب به هزار سال آن را به طاق نیسان سپرد، لکن تا آنجا که هنر یونانی و به ویژه هنر اساطیری قابلیت «مادگی» برای «صورت» هنر دینی داشت باقی ماند». چنانچه اگر نمی توانست خود را با مفاهیم متعالی و قدسی مطابقت دهد، کاملاً حذف و نابود می شد .
هنر قدسی و ایجاد زمینه فکر و اندیشه
یکی از نکاتی که درباب صورت و فرم هنر قدسی باید گفت این است که معمولاً طرفداران هنر دینی، اخلاق گرا و ... اصولاً کسانی که هنر را هدفمند و در خدمت یک مفهوم انسانی می دانند، به فرم و صورت خیلی توجه نمی کنند و آنچه که مد نظر آنهاست قدرت ایجاد زمینه فکر و اندیشه و فضایی است که مخاطب را به یکی از اصول انسانی پایبند کنند. شپرد درباره افلاطون و تولستوی می گوید: «هر دو هنری را تایید می کنند که ارزشهای اخلاقی راستین را ترویح کند».
این دو به شدت به تاثیرات اخلاقی هنر توجه دارند و خطر یک هنر مخرب را بیش از بلاهای دیگر می دانستند، به طوری که تولستوی بسیاری از آثار هنری مطرح و قابل توجه زمان خود از جمله رمان مشهور «جنگ و صلح» را رد کرده و بی توجه به فرم و سبک و هنرمندی های این رمان آن را مضر دانسته و تنها دو داستان کوتاه به نامهای «خدا حقیقت را می بیند ولی صبر می کند» و «زندانی قفقازی ها» مورد پسند او بوده است .
برشت که صاحب نظریه «تئاتر حماسی» است در توجه به مخاطبان نمایش های خود به این نتیجه رسید که آنها خود را با قهرمان هم درد حس کرده و دچار توهم دراماتیک می شوند دو فرآیند همذات پنداری تماشاگران با بازیگران حس مشترکی بین آنها ایجاد می شود به گونه ای که آنچه هست را واقعیت پنداشته و باور می کنند.
لذا در نظریه «تئاتر حماسی» برشت، مخاطب ناظر هوشیاری است که می داند تماشاگر یک نمایش است و درباره خوب و بدهای آن می اندیشد و آگاهانه از آن درس می گرفته و توشه ای می اندوزد.
اگر این نظریه را به تعالیم قدسی تعمیم دهیم تا اندیشه بشر را وادار کند تا به نتایج نیکی و پلیدی ها بیندیشد و «قوه خیال در اتصال با عالم معانی می تواند به آن کسوت صورت خیالی بپوشاند و به عبارتی اگر اثر هنری حقایق عالم را بیان می کند، هنرمند در یک تجربه اشراقی به ساحت ملکوت سیر کرده و هنر او و صورتهای خیالش مجلای ( عالم مثال) شده و همه وقایع عالم محسوس و شهادت را مفارق از ماده محسوس در خود جمع کرده اند».
تاثیر فرم در درک زیباشناسانه
البته در ایجاد درک زیبا شناسانه هم عوامل عاطفی و هم عوامل عقلی مؤثرند.
در مورد عامل عاطفی باید گفت که عنصر عاطفه نیز همچو خود زیبایی دارای مراتب متعدد است و این لذت از یک لذت ابتدایی و ساده تا حالات خلسه و نشئه کامل را شامل می شود.
ناگفته نماند که واکنش های زیبا شناسانه منفی می تواند نتیجه و محصول یک اثر کاملاً هنری باشد که حتی ممکن است بدون غرض و قصد مولف احساس تنفر که آن هم مراتب دارد را به وجود آورد.
در یک فیلم سینمایی که صدای اذان با یک موسیقی مشمئز کننده پخش می شود، سپس مخاطب همان موسیقی را در جای دیگر فیلم در حین ارتکاب یک جنایت می شنود، احساس انزجاری در ناخودآگاه او نسبت به اذان ایجاد شده، این قبیل تکنیک های روانشناختی که احساس زیبایی شناسی انسان را بسان بازیچه در دست گرفته و در راستای اهداف خود تحریک می کند را در فیلم های صهیونیستی می توان مشاهده کرد.
اگر مفاهیم متعالی و الهی، در صورتی نیکو عرضه شود، حس زیبایی شناسانه بشر از تکرار آن مدام لذت برده و تکرارش را مطلوب می داند حتی اگر در آن بیان درد یا رنجی شود هم چنان که یک تراژدی یا فیلم که به شرح رنج ها و زخم های انسانهای بزرگ می پردازد را بارها و بارها مشاهده می کنیم و باز از تکرار آن شهودی تازه و درکی متفاوت خواهیم داشت.
اما آن سوی قصه این است که هنری که از نظر اخلاقی فاسد و حاوی مطالب ضد الهی باشد نیز اگر در فرم و صورتی لذت بخش بیان شود، باز ممکن است که نفس را خوشایند باشد و روح عده ای را مسموم نماید.
«ایراد به فیلمهایی وارد است که به خشونت جذابیت می دهد، یعنی فیلمهایی که در آنها فاعلان اعمال خشونت بار همچون افرادی پر جاذبه و کامیاب تصویر می شوند».
منبع:
مصطفی نوروزی، http://noorportal.net