در مقاله حاضر، رقابت هنرمندان نقاش نوگرا در 50 سال گذشته بر سر سرمایههای نمادین، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بررسی و تلاش شده است، نشان داده شود تحولات سیاسی و اجتماعی و کنشها و دسته بندیهای گروهی چگونه بر رقابتهای میدانهای قدرت در حوزه نقاشی و نیز میدان قدرت دولتی مؤثر بوده است.
در این مقاله، از نظریه میدانهای هنری پییربوردیو استفاده شده و فرضیه اصلی این است که زمانی که اشتراک نظر و تفاهم در نظریه هنر و تعریف هنر میان میدانهای گوناگون هنری و دولت وجود داشته باشد، رقابت اصلی به سمت سرمایه فرهنگی کشیده میشود و نتیجه آن خلق آثار هنری با کیفیتی بالاتر است. زمانی که این انسجام نظری و اشتراک هدف بین این دو وجود نداشته باشد، رقابت به سرمایههای دیگری کشیده میشود که تعریفهای مشخصتر و اشتراک نظر بیشتری بر سر آنها وجود دارد: مانند سرمایههای نمادین و اجتماعی.