به گزارش روابط عمومی حوزه هنری استان قم، در ابتدای این نشست که عصر یکشنبه 13 بهمن ماه 1398 در سالن اجتماعات حوزه هنری قم برگزار شد، نرگس میرفیضی نویسنده کتاب «مسافر آگوست» با اشاره به نحوه نگارش این کتاب، گفت: «من تقریباً 13 سال است که در حوزه داستان کار میکنم وتجربه نوشتن «مسافر آگوست» برای من خیلی ارزشمند بود چون مجبور بودم ذهنم را محدود کنم به اتفاقات واقعی. از سختیهای تاریخ شفاهی این است که هم باید زیباییهای روایت را حفظ کنی و همزمان با حلقههای داستانی و تخیل بتوانی حق مطلب را ادا کنی و رسم امانت را به جای بیاوری. همچنین مخاطب را پای کتاب نگهداری.»
میرفیضی افزود: «تجربه جذاب در نوشتن این کتاب برای من این بود که در تیم مصاحبهکنندهها بودم و یک سری سؤالات را خودم میپرسیدم. تجربهی این که یک داستان زنده روبرویت باشد جذاب است اما اینکه روایتی قرار است بنویسم که مستند باشد، این سخت است.»
وی ادامه داد: «در جریان نگارش کتاب هرچقدر جلو میرفتم و مصاحبهها را میخواندم بیشتر مشتاق میشدم و بیشتر حس میکردم که چرا باید آن را بنویسم.»
در مسافر آگوست با روایت ادبی روبرو هستیم
مهدی کفاش منتقد این نشست در ادامه با اشاره به کتاب مسافر آگوست اظهار کرد: «من با عبارت تاریخ شفاهی مشکل دارم؛ این که اسم این قبیل کارها را تاریخ شفاهی میگذارند بر میگردد به گذشته. دلیلش این بود که بنا بود تاریخ مستند جنگ بماند و چون مورخ نداشتیم هرچه به صورت شفاهی میماند، به آن تاریخ شفاهی میگفتند. بعداً آقای سرهنگی عنوان «ادبیات پایداری» را برای اینگونهی نوشتاری انتخاب کرد. از سال 2015 بعد از اینکه به کتاب «آوازهای چرنوبیل» جایز ادبی نوبل را دادند، بسیاری از نویسندگان جهان به صورت جدی به سمت ناداستان رفتند تا ببیند این قالب ادبی چیست که توانسته نوبل کسب کند.»
این نویسنده گفت: «در کتابی که پیشرویمان است با دو شخصیت روبرو هستیم. سیداعجاز راوی کتاب و برادر سیدعلی است که در سوریه شهید میشود. در واقع نویسنده از منظر سیداعجاز سیر زندگی سیدعلی را مرور میکند. از آنجایی که به جای تمامی زندگی شهید حشمت علی شاه، مقاطع خاصی را مرور میکنیم به این نوع نوشته نمیتوان بیوگرافی گفت.»
وی ادامه داد: «در مسافر آگوست با روایت ادبی روبرو هستیم و نویسنده با چیرهدستی و به دلیل تجربه داستاننویسیاش از یک نظرگاه ناظر، قهرمان را روایت میکند ولی میداند که فقط روایت را میتواند داشتهباشد و نمیتواند داستان بگوید چون مساله اصلی نداریم و کشمکشی ایجاد نمیشود. باید دنبال راهکاری باشد و احتمالاً بزرگترین مسالهاش این بوده که از بعضی از عناصر داستان استفاده کند.»
کفاش بیان کرد: «سیداعجازی که راوی کتاب است تیپ نیست. درحالیکه علی میتوانست تیپ باشد و ما بگوییم این هم شهیدی است مثل بقیه شهداء. درتمام کتاب شاهد ترسها و احساسات و دغدغهها و ذهنیت سیداعجاز هستیم. قضاوتهای سیداعجاز درباره برادرش زیباست. از زیباییهایش این است که همیشه قضاوتها قطعی است و همیشه خود را محق میداند.»
نویسنده این کتاب فضای روایی تازهای میسازد
نویسنده رمان «وقت معلوم» تصریح کرد: «نویسنده این کتاب فضای روایی تازهای میسازد. از یک جایی که با ماجرا آشنا میشویم، میدانیم سیداعجاز اشتباه میکند ولی نمیدانیم چه عواقبی دارد. این هول و ولا تعلیق ایجاد میکند و این کارها کتاب را متمایز میکند.»
وی خاطرنشان کرد: «در این کتاب با دو سه نقطه عطف روبرو هستیم. راویای که نویسنده انتخاب کرده این قابلیت را به روایت میدهد. نقطه عطف اول کودکی سیدعلی است که بچهای شروری است و برای هر کاری روپیه طلب میکند. به جای اینکه بگوید شخصیت شهید اینگونه یا آنگونه است موقعیت دراماتیکی را ایجاد میکند که رفتار سیدعلی در آن دیده شود. این طنز و مطایبهها و لطافتهای داستان که از ابتدا می دانیم قرار است وارد چه فضایی شویم، از جذابیتهای آن است. در نوشتن کتاب نویسنده بودن خانم میرفیضی خیلی تأثیر داشته است به طوری که کشمکش را از سطح بیرونی به داخل منتقل میکند.»
کفاش گفت: «در حقیقت داریم ماجرای سیداعجاز را میخوانیم اما ماجرای سیدعلی را هم رصد میکنیم، این تازگی دارد. نقطه عطف دوم جایی است که سیداعجاز سعی میکند سیدعلی را به ایران بیاورد و برایش پدری کند. بچهای که علاقه به درس ندارد ولی محترم است. در واقع سیداعجاز سعی میکند باری از شانه پدر و مارد بردارد.»
وی تصریح کرد: «نقطه عطف بعدی با فوت پدر آغاز میشود. جایی که فکر میکنیم مانع از بین میرود اما یک دفعه با رفتن سیدعلی به سوریه همه چیز عوض میشود. سیدعلی در دوسال آخر درگیر ماجراست. از سالی که میرود سوریه متحول میشود، مشخص است که نویسنده خبر ندارد اصلاً آن جا چه میگذرد و با رندی جوری از این بخش رد میشود که جوابی به سؤالات مخاطب درباره اوضاع جنگ در سوریه ندهد. بخش مهم کتاب ازآگوست آغاز میشود.»
کفاش در پایان این نشست گفت: «داستان پایان خوبی دارد به طوری که فکر میکنیم داستان تمام شده اما در بند آخر میآید که: نکند سیداعجاز در وادی السلام دفن شدهاست. نویسنده هر نکتهای که وسط دیالوگها و تصویرسازی آورده به شیوه چخوفی میخواهد برداشت کند و در پایان کتاب از آن استفاده کند.»